ملخص الجهاز:
"کشیش:هوم!بدونشک!-اما وظیفهی من این نیست که وسیلهی اشتغال و سرگرمی مقصرین کم حاضر الذهن را فراهم کنم!!-بعلاوه مثل اینکه شما خیلی جوان هستید،پسرم!
جوان:یقینا،آقای کشیش،اما تعجب اینجاست که چرا اصولا این آسیاها آرد میکنند؟-تصور میکنم که ابتدا باید در این مورد مسئلهی احتیاج طرح شود که آیا اصولا نیازی به آرد کردن هست؟-بطور مثال میخواهم بفهمم که چطور در مورد من،العیاذ بالله آسیاهای الهی بخودشان زحمت گشتن دادهاند؟ کشیش:از علت اتهام شما چندان اطلاعاتی ندارم.
جوان:مسئله اینجاست که آیا تنها"قاضی وجدان"است که انسان را از ارتکاب به گناه باز میدارد یا ترس از مجازات؟ کشیش:باین ترتیب میخواهید بگوئید که در این کار ابدا در خودتان احساس شرمساری نمیکنید؟ جوان:بچه دلیل باید چنین احساسی داشته باشم؟مگر در حق کسی گناه کردهام؟و الله بآن دختر که ابدا یا لااقل من از آن بیخبرم.
دکتر:(مینشیند)مهم نیست،مهم نیست،میخواهید بدانید که چطور متوجه این قضیه شدم بله؟بسیار خوب آیا بیادتان نمیآید که آن نزدیکیها،آنروز گدائی دیدید؟ کشیش:(با شوق از جایش میجهد)آه،حالا دیگر همه چیز را میدانم!یک گدای کور پیر با عینک آبی و پای چوبی دکتر:بله،کاملا صحیح،-اما شما از کجا...
کشیش:(به جوان)دیدید این را میگویند عدالت الهی،آقای قاضی!!خوب گوش کنید!این گدای پیر کور تمام جریان را برای العین دیده است،اینطور نیست؟ جوان:خیلی معذرت میخواهم آقای کشیش،ولی گویا کورها معمولا قدرت بینائی خود را از دست میدهند...
(به جوان)خیلی دلم میخواهد که یکدفعه با شما لاتاری بازی کنم-بله جریان باین ترتیب بود آقای کشیش-بامید دیدار(سر را بعلامت احترام خم کرده،خارج میشود) کشیش:(توی هم رفته)صحیح..."