ملخص الجهاز:
"مگذار لب به شکوهء دیرینه وا کنم وان رازهای مانده بدل برملا کنم بر سینه داغهای کهن مانده بیشمار آن به که زخم سینهء خونین دوا کنم" وانگه لبم بزمزمه با خود بگفتگو گوئی که عذرخواه گناه نکردهایست: "آری گسیختم چون شاخهای که بگسلد از بندگاه خویش آری گریختم چون شعلهء رمیده ز پیوندگاه خویش یک عمر در کنار تو خون خوردم و دریغ روزم سیاهتر ز شب بیستاره بود من بیگناهتر ز سحر زیستم ولی قلبم چو لختلخت شفق پارهپاره بود آری گریختم اما مرا ببخش زیرا که سرفرازتر از آفتاب صبح هرگز سرم به سایهء بیگانه خم نشد آری گریختم اما تو با منی شبهای نامراد مرا صبح روشنی دور از تو کز خیال تو جانم مباد دور هرجا سرود مهر تو پیوند جان من هرجا تو با منی یکروز سر به پای تو سایم به آشتی روزی که در نگاه تو خشم و عتاب نیست شب تن سپرده در ته تابوت تنگ خویش جز رقص صبح و زمزمهء آفتاب نیست" پاریس 25 بهمن 1342"