ملخص الجهاز:
"چنگیز:(در حالیکه پک محکمی به سیگار میزند و سبیلهایش را با دندان میجود): خوب چی میخوای بگی؟ اکبر:البته جواد آقا به ما لطف دارند.
به علاوه شما که تازه 5 روزه آمدید ایران فریدون:خوب بذارید حرفش رو بزنه همه باهم:بگو جواد آقا!(جعفر:بنال داش) جواد:بله،داشتم میگفتم:این اکبر آقا،اگر شما دقت کنید اصلا بفکر ایجاد تضاد نیست.
چنگیز:از همین بحثهاست که راه مبارزه انقلابی تودهها مشخص میشه اکبر:تو این چند ماهه انقلاب که ما با کسی بحث نمیکردیم.
چنگیز:لمپن آن کارگری است که از طبقه خودش جدا شده یعنی در واقع از عوامل تولید جدا شده اکبر:فرق نمیکنه اسلام اجازه نمیده آدم پشت سر کسی غیبت بکنه میخواهد لپ داشته باشه میخواهد نداشته باشه.
فرقش چیه؟مگه ساواکیها ایرانی نبودند؟مگه شاه تو این مملکت بدنیا نیامده بود؟آخه من چه جوری تحمل کنم؟ فریدون:اکبر آقا،آخه آدم باید تحمل داشته باشه.
(در حین گفتگوی اکبر و فریدون،جواد از اطاق خارج شده و با لیوان آبی بداخل میآید آرام،آرام به کنار اکبرمیرود و او را بر روی یک مبل راحتی مینشاند) جواد:اکبر آقا جون ترا خدا،ترا به جام امام ساکت باش و این آب را بخور تا اعصابت راحت بشه.
اکبر:اگر اسلحهها گم بشه جواب مردم رو کمی میده؟از مردم گذشته جواب خدا رو کی میده چنگیز:یعنی میگی دست رو دست بذاریم و بنشینیم،یا اینکه دست خالی بریم؟دست خالی که نمیشه کاری کرد.
چنگیز:آخه،میدونید،خوب دیگه،ماشین اونها کوچکه،اونها هم زیادند، جا نداره اکبر:خوب من تنها با شما میآم و جواد هم خودش رو با یک وسیلهای میرسونه."