ملخص الجهاز:
"گویی از ترکیب خصوصیات مکمل آنها یک شخص کامل یا(در مقیاس بزرگتر)یک ملت تندرست اگر نگاهی به زندگی و کار پاموک بیندازیم این آخرین منزل گاه نقطهای منطقی است که در آن میتوان او را یافت پاموک در 42 سالگی و با پنج رمان مهم یک بار دیگر قطار را متوقف میکند همان قطار تندرویی که او را از دل سبکهای ادبی جوراجور عبور میداد پاموک معتقد است اشتیاق به اینکه واقعا خودت باشی تلاشی انسانی است اما در عین حال میتواند به نحو مرگباری محدود کننده باشد ساخته میشود.
لشکر کاملی از کاراکترهای پر حرف جزماندیش و معمولا ضد غرب را هم داریم که برخی از شوخترین لحظههای رمان مدیون آنها هستند؛مثل آن سه روزنامهنگار پیر که مدام با هم صحبت میکنند و به جلال توصیه میکنند که چگونه بنویسد(حضور بورخس ممکن است در این کتاب به چشم بیاید اما روحیهی شیطنتآمیز و شوخ،به خود پاموک تعلق دارد).
گریز در کتاب سیاه تنها نقطهی آغاز است که به نظر آشنا میرسد این رمان در ظاهر یک داستان کارآگاهی است دربارهی حقوقدانی بیزار از زندگی به نام گالیپ که در جستوجوی همسر و دختر عمویش مدت یک هفته در استانبول پرسه میزند زدنهایی به خاطره،تأثیرات غرب،ستارگان سینما،سیاستورزی چپ،روزنامهنگاری، شاعران صوفی و طریقت صوفیه برای رسیدن به روشنبینی،دین،عقدهی ادیپی،عشق و ...
به نظر میرسد پاموک معتقد است در افتادن با راز و رمزهایی چون تأثیرات خارجی (در مقابل مثلا ویژگی ترکی)،نگریستن به درون خویش،کنکاش در چیستی خود و اشتیاق به این که واقعا خودت باشی،تلاشی انسانی است اما این تلاش در عینحال میتواند به نحو مرگباری محدود کننده باشد."