ملخص الجهاز:
"[گفتوگو] سهرابی که من میشناختم [گفتوگوی داریوش کیارس با حسن ناظم رضوی] سالگرد مرگ سپهری در سیسالگی،ما را بر آن داشت یادی از او،یادآور آثار بجامانده از این شاعر نقاش باشد.
این نوع از رفتار از یک خصوصیت ذن-بودیستی میآمد،که سهراب به آن ارادت داشت یا اصولا منش اخلاقی او اینطوری بود؟ آن موقع،این مسائلی که شما میگویید،دربارهء مسائل بودیسم و هند و توی"اتاق آبی"هم میبینید،من از او نمیشنیدم.
رضا مافی هم در این سالهای آخری به سراغ سهراب میآمد؟ یکی از آن آدمها که به کاشان میآمد و اصلیترین و نازنینترینشان همین رضا مافی بود.
از جریان رابطهء سپهری با رضا مافی هم بگویید، ظاهرا شما هم در آن رابطهء سه نفره دوستانه بودهاید؟ ما یک دوستی داشتیم به نام منوچهر روانگو که مهندس راه و ساختمان بود و وضع مالی خوبی داشت.
ظاهرا این سنگ سالها در خانهء شما نگهداری میشد؟ سهراب که فوت کرد،مافی گفت،سنگ مزارش را خودم درست میکنم.
اصولا چرا سپهری در جوار یک امامزاده دفن شد که نتوان بر مزارش حتا یک قطعه سنگ گذاشت؟ آن روز که تلفن زدند و گفتند سهراب فوت کرد،دو روز قبلش در بیمارستان پارس مشخص بود که دیگر رفتنی است.
توی راوند(آن روزها ده کیلومتری کاشان بود و حالا ورودی شهر شده)جایی است که مشهد اردهال و چنار دو راه جداگانه میشدند.
در آستانهء سیسالگی مرگ سپهری میخواهم از دوست سالهای آخر او بپرسم،اگر سهراب زنده بود،به نظرتان در کجا زندگی میکرد:تهران، کاشان یا تبت؟ اگر که به مرض سرطان نمیمرد،حالا دیگر نمیتوانست زنده باشد؛چون دو-سه اتفاق ناگوار برای او و اشخاص خانوادهاش افتاد که محتملا این غمها او را از بین میبرد."