ملخص الجهاز:
"کاستن میگوید از میان فیلمهای موجود در«نمونهی هدفمند»ی که بهعنوان مبنای تجزیه و تحلیل مورد استفاده قرار میدهد فقط 52 درصد دربارهی فردی از زنان است و از این 52 درصد نیز اکثریت از اهالی نمایش،اعضای خانوادهی سلطنتی،معشوقهگان،و اعضای حرفههای نوعدوستانه مانند پزشکی هستند.
همانطور که کاستن میگوید،شروع کردن فیلم از وسط ماجرا به جای ابتدای زندگی این امکان را میدهد تا فرد بهعنوان عاملی مستقل نشان داده شده و الگویی از رابطهی علت و معلولی و از تأثیرگذاری ساخته شود که در آن نقش خانواده یا کمرنگ جلوه داده شده و یا چیز دیگری جانشین آن میشود.
از بین قراردادها و نقشمایههای فرمال این ژانر،کاستن متداول بودن سکانسهای مونتاژ،ساختارهای فلاشبکدار و صحنههای محاکمه را مورد توجه قرار میدهد:از هر پنج فیلم در نمونهی کاستن حداقل یکیشان یک فلاشبک دارد؛کم کمتر از نصف آنها صحنههای محاکمه یا صحنههایی دارند که قهرمان فیلم جمعیتی یا گروهی یا هر اجتماعی که نمایندهی مردم است را خطاب قرار داده یا برایشان چیزی اجرا میکند؛و بیش از 08 درصد حاوی گونهای از سکانسهای مونتاژ هستند.
در فیلمهایی که زندگیهای ستودنی یا زندگیهای مشهور را نمایش میدهند،غالبا خودشیفتگی توأم با شهرت به صورتی ناچیز جلوه داده میشود(اغلب از طریق نقشمایهی«برای موفقیت باید قیمتی پرداخت»)و یا انکار میشود(بیشتر از طریق نسبت دادن جاهطلبی به دیگران)،یا اینطور مطرح میشود که گویی وسوسهای است که بر آن غلبه میشود(زندگینگارهها مملواند از صحنههایی چون صحنهای که«زیگموند رامبرگ»(خوزه فرر)،در فیلم در اعماق قلب من(4591)،میپذیرد که«یک عقل کل از خود راضی»بوده."