ملخص الجهاز:
درست است که نویسنده با نسبت دادن این موضوع به ارادهء الهی،شهادت یکی و زنده ماندن دیگری را توجیه میکند،اما اگر سیر منطقی را رعایت میکرد و زنده ماندن ارمیا اینقدر اتفاقی نمیشد-مانند دنیای واقعی-این توجیه زیباتر میشد.
در دنیای واقعی اتفاق نمیافتد که این همه واقعه اتفاقی با هم همراه شود و اگر هم اتفاق بیفتد،بسیار نادر است و نویسنده نباید منطق محکم رمان خود را بر بنایی اتفاقی و قابل شک و شبهه قرار دهد.
در رمان ارمیا بارها نویسنده خود را به خوانندگان نشان میدهد؛مثلا: -صفحهء 14:در این صفحه نویسنده با مطرح کردن سؤالهایی مستقیم،با خواننده همکلام میشود:«چه کسی میفهمید سربند یا زهرا یعنی چه؟».
-صفحهء 36:حضور نویسنده با قضاوت مستقیم(نویسنده و راوی باید در داستان بیطرف باشد تا خود خواننده با توجه به (به تصویر صفحه مراجعه شود) اطلاعاتی که به او داده میشود،همه چیز را قضاوت کند):«...
هنر نویسنده رمان و داستان این است که هرگونه اطلاعاتی را غیرمستقیم و در متن به خواننده خود منتقل کند.
در رمان ارمیا تغییر موقعیت راوی از ارمیا به دیگر آدمها به گونهای است که میتوان بهراحتی بدون اینکه نیاز به تغییر زیادی باشد،آن حوادث و اطلاعات را از دید ارمیا به خواننده منتقل کرد؛مثلا در صفحهء 24،راوی که باید با ارمیا و در حسینیه باقی بماند،با مدّاح همراه میشود تا احساسات او را بیان کند و در پایان صفحه،دوباره به حسینیه باز میگردد.
نویسنده برای بیان احساسات مدّاح میتوانست او را در پایان مراسم با ارمیا همصحبت کند و او خود احساساتش را برای ارمیا،که معرکه را از او گرفته است،بگوید؛ضمن اینکه مدّاح از آدمهای اصلی رمان هم نیست و فقط در 2-3 صفحه حاضر میشود.