خلاصة:
نویسنده در این مقاله،همبستگیهای مهم میان فلسفه ایده آلیستی و رومانتیک آلمان و تحول الاهیات ریچلی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را بررسی میکند به نظر نویسنده،ترکیب خلاقانهء دین به مثابه اخلاق و احساس که توسط طرفداران ریچلی صورت گرفت باعث شده که اندیشههای کانت،شلایر ماخر و هکل به صورت مجموعهای در آیند که بیامدهای مهمی را برای تحول و گسترش پدیدارشناسی دین ایجاد کنند.
ملخص الجهاز:
"برای اینکه انسانها به شیوهای اساسا اخلاقی عمل کنند، اراده آنها باید برای انتخاب پیروی از وظیفه یا رد تعهد اخلاقی، آزاد باشد در هر جهانی که«اراده به عمل»به شیوههای گوناگون محکوم شده باشد مسئولیت فردی را در قبال اعمال از بین میبرد بدون فرض آزادی،هیچ انسانی قادر نخواهد بود که مسبب چیزی میباشد،زیرا در این صورت به نظر میآید که علل اخلاقی بدون اراده و اختیار فرد وجود دارند اگرچه نمیتوان آزادی واقعی فرد را با استفاده از عقل نظری محض اثبات کرد، اما روشن است که آزادی اراده باید بهعنوان شرط ضروری برای قانون اخلاقی یا غیر اخلاقی آزاد هستند دومین اصل موضوعهء عقل عملی را معین میکند.
اگرچه حکم ارزشی دینی در بردارندهء احساسهای درد یا لذت است اما چنین کاری را تنها در رابطه با میزان موفقیتی که در کنترل نیروهای طبیعی به دست میآورد انجام میدهد یا همانطور که ریچل بیان میکند«انسان یا از تسلط بر جهان برخوردار است که توسط خداوند به او اعطا شده است یا به شدت احساس میکند که فاقد یاری خداوند برای[رسیدن به]این هدف است».
اما ادیان میتوانند مقایسه شوند عمدتا بواسطهء کیفیت تجربهای که آنها در پاسخ به نومینوس ایجاد میکنند،که برترین آن در مسیحیت بیان شده است و مومنان نامقدس بودن[خود]را نه تنها بهعنوان یک شرط طبیعی درک میکنند که بهطور کلی به سبب مخلوق بودن تجربه میشود بلکه بهعنوان یک تفکیک اخلاقی از خداوند درک میکنند که فعل رستگاریاش در مسیح[فعل نجات انسانها توسط مسیح]یک احساس مخلوقانه ذاتی را با رابطهء صمیمانه با امر مقدس که مبتنی بر احترام و عشق است ترکیب میکند."