ملخص الجهاز:
"طرح نظریهی عدالت،در سنت و اندیشهی سیاسی افغانستان که عمدتا بر مذهب و قومیت یا به تعبیر دقیقتر بر تفسیر قومی و عشیرهای از مذهب استوار شده و در عمل در قالب انحصار و استبداد سیاسی-مذهبیای نشأت یافته از تبعیض و تعصب قبیلوی و نژادی ظهور و بروز کرده بود،هم برای اقلیتها و هم اکثریت حاکم تحولی بس مهم و سرنوشت ساز بود؛برای اقلیتها از آن جهت سرنوشتساز بود که آن را بیان آرمانها و تجلی خواستههای دیرینه و نیز بازیابی حقوق از دسترفتهی خویش دانسته و نسبت به آن نوعی التزام نظری و عملی پیدا کردند...
بررسی این نکته که چرا شهید مزاری اندیشهی عدالت اجتماعی را برجسته کرد و نه چیزهایی دیگر را موضوعی است که فعلا مجال پرداختن به آن نیست،ولی در پاسخ به اجمال میتوان گفت که از نظر جامعهشناسی معرفت،آرمانهای انقلابی و عدالتخواهانه که معمولا به نقد وضع موجود پرداخته و به آیندهای بهتر وعده میدهند،عمدتا مورد پذیرش قشرهای محروم جامعه قرار میگیرند؛کسانی که تجربهی زندگی در موقعیت93و پایگاهی را دارند که در جامعهشناسی میتوان آن را موقعیت در«اقلیت بودن»نامید.
در برابر آن اندیشه سیاسی شیعی قرار دارد که به همهی حکومتهای تاریخی اسلامی(به جز حکومت در صدر اسلام)به دیدهی انتقادی نگریسته و به غیر مشروع بودن آن حکم میکند و از این رهگذر به جای تأمین امنیت اجتماعی،بر عنصر عدالت تأکید کرده و آن را در حمایت جمعی و فردی اصل قرار داده و مبنای هرگونه مشروعیتی میداند؛ازاینرو در تشیع مسألهی عدالت در تمام مناصب و منزلتهای اجتماعی مانند امامت جمعه و جماعات،قضاوت،حکومت،شهادت در دادگاه و امثال آن،به عنوان شرط اصلی مشروعیت بخش در نظر گرفته میشود."