ملخص الجهاز:
"در این میان دانشآموزی داشتم به نام اکرم که تمام فکر و ذکر او درس زبان بود و همیشه در مورد علاقهاش به این درس صحبت میکرد؛حتی روزی به من گفت که میخواهد در آینده دبیر زبان بشود.
حتی وقتی که شب با مدیر مدرسه تماس گرفتم و او گفت:که حال اکرم و دو خواهرش خوب شده و به خانه منتقل شدهاند.
در این اواخر یکی از دندانهای جلویی اکرم کمی سیاه شده بود و من در این فکر بودم که به او بگویم سریعتر به دندانپزشک مراجعه کند.
خیلی مهربان و دوستداشتنی،و مثل همیشه با یک لبخند زیبا؛در این حال متوجه شدم که دیگر سیاهی روی دندان اکرم دیده نمیشود.
با به یاد آوردن خوابی که دیده بودم فهمیدم اکرم عزیز برای همیشه از پیش ما رفته است!
بعضی از همکاران که اولین سال تدریسشان در آن مدرسه بود میپرسیدند: کدام دانشآموز بود؟در کدام نیمکت مینشست؟ آنها احساس ما را نداشتند،ولی من با اکرم و دوستان دیگرش خاطرههای زیادی داشتم."