ملخص الجهاز:
"در حقیقت به این نیت به کلاس رفتم و از خدا خواستم که اینبار هم او تکالیفش را انجام نداده باشد،تا همهچیز برای اخراج او از کلاس مهیا باشد.
پیش خودم فکر میکردم که چه مادر بیمسئولیتی دارد!،با اینکه چندبار به او گفتهام که مادرش را به مدرسه بیاورد،اما این کار را نکرده است.
بعد گفت که علت دیر کردنش این است که باید اول برادرش را به مدرسه برساند و...
دقایقی به ماجرا فکر کردم و چهقدر پیش خودم شرمنده شده بودم از این همه بیتجربگی و عجول بودن خودم.
چند روزی این ماجرا ذهن مرا به خود مشغول کرده بود.
از خدا خواستم در این راه به من کمک کند.
پس از آن بود که به الناز نگاه ویژهتر و مهربانتری داشتم و از او خواستم که به کمک من و بچهها، عقبماندگیهایش را جبران کند که همینطور هم شد!"