ملخص الجهاز:
"در میان آثار نمایشی این جوانان موضوعهای بکری از زندگی اجتماعی مطرح شد که حتا نمایشنامهنویسان پرآوازهی ما هم جرات پرداختن به آنها را ندارند یا اینکه نمیخواهند داشته باشند.
برگزاری این جشنواره با شرکت بیش از سه هزار جوان نشان داد چنانچه بخواهیم به راستی یاریگر و جهتدهندهی نیازهای مادی- معنوی آنان باشیم باید از حرف بگذریم و عمل بکنیم:از بنیاد نهادهای صرفا اداری و صوری بپرهیزیم و به صدور بخشنامهها و نوشتن «منشورهای تربیتی نسل جوان»بسنده نکنیم.
چرا؟به دلایل زیر: در سالهای پایانی دههی بیست قرن بیستم،که «برشت»،شاعر،داستاننویس،نمایشنامهنویس و نظریهپرداز مشهوری شده بود و نظریاتش دربارهی تئاتر،پیش از آشنایی با تئاتر شرق،بحثهای فراوانی را در جمع نمایشگران آلمانی برانگیخت،با داستانپردازیهای چین و ژاپن آشنا و به شیوه و روش کار هنری آن علاقهمند شد،که هیچگاه این علاقه فروکش نکرد.
با آنکه حتا برای گذران یک زندگی زیر فقر هم درمانده است،اما به دریوزگی تن نمیدهد و انتظار نامهای را میکشد که برسد و بازنشستگیاش از این طریق تایید بشود و به حق قانونی خود برسد.
زن به سرهنگ هشدار میدهد که به هوش بیاید:«این مدت چه بخوریم؟» سرهنگ برای اولین بار بر سر زنش فریاد میکشد و میگوید: «مساله حق خونآلود من است!و من مثل هوایی که تنفس میکنم به آن میچسبم،تا وقتی که بمیرم!اما من نمیخواهم بمیرم،نباید که بمیرم!» «گار سیا مارکز»در این داستان به مقولهای میپردازد که فرامرزی است و از غرور انسانی به دفاع برمیخیزد که غیراز حق قانونی و مسلم خود (به تصویر صفحه مراجعه شود) چیز دیگری طلب نمیکند."