ملخص الجهاز:
"باد سردی از درون تابلو بیرون وزید و تناش را کرخت کرد.
رنگها ذرهذره از تابلو بیرون میریختند و دور هم میچرخیدند.
از میان کهکشانی از رنگها پرندهای بیرون آمد،بالهایش را برهم زد و او را از زمین بلند کرد،لباس سفیدی به تن او کرد و یک شاخه گل سرخ به سینهاش زد و گفت: «خوش آمدید».
» پرنده بر فراز تابلو چرخی زد و با بالهایش غباری که سالها روی آن نشسته بود پاک کرد.
جنازههایی که ترسیم کرده بود در گوشه و کنار تابلو دراز کشیده بودند و صدای تانک و خمیازه همراه آه و ناله از درون تابلو بیرون میریخت.
پرنده از لابهلای جنازهها خود را به نقاش رساند و او را به سوی نوری برد که از لای پنجره پرده را کنار میزد و به درون اتاق میآمد.
نقاش جلو تابلویی به زمین افتاد که کودکی با لباس سفیدو یک شاخه گل سرخ روی سینه به مردم نگاه میکرد و لبخند میزد."