ملخص الجهاز:
"برمیگردم و کمی مانده به عصرهای آشوب تصویر زنده جهان را دوباره برمیگردانم روبه سوی روزنی از رویای تو که بزودی روزهای تابستان را بر من تمام میکند گلشیری که میمیرد تمام آینههای لبخند بر دستهای«پوینده»و«مختاری» فرو میپاشد به امامزاده طاهر که میرسیم صدای مهتابی«غزاله» بر پلههای زمستانی بالا میآید باز میگویی صبور باش!
میخواهم کمی به بوی درختانی ناشناس عادت کنم شاید که پایان جهان همین جائی باشد که ما ایستادهایم درست میان اضطرابی که واژهء دنیا را دو نیم میکند نه چه میگویی/ماهتاب هنوز در چشمانداز آبهای آبی میایستد و به پرندگانی زرد و خاکستری نگاهی عبوس دارد قدری درنگ میکنم به ترانهای ساده گوش میدهم و عنقریب به انتظار دستهای تو مینشینم باور کن!
که مردم هنوز حرفهای ناگفتهای دارند اینک بوی تازه چای و کتابی چنین خوشدست آخرین ایستگاهی خواهد بود که ما را به باغهای خیال میرساند دیگر فرصتی نیست مرگ با موئی آشفته به آخرین سیگارش پکی تازه میزند و ما مثل همیشه در سکوت«برههای گمشده راعی» به خانه باز میگردیم خرداد 97"