ملخص الجهاز:
"لولا:تا حالا از اینجور خیالات به سرت زده که مثلا جادوگربدجنس شرق یه هویی بیهوا پرواز کنه و بیاد تو؟شده یه خیالیتو سرت بالبال بزنه و بعدنش فکر کنی بلندبلند برای یکیتعریفش کردهی؟ سیلر:راسراسی وقتی پام تو پی دی بند بود دلم واسه اینمغزت یه ریزه شده بود،ولی شکلی که سرت کار میکنهها از اونمعماهای خصوصی خودخود خداس.
سیلر:پس باید درسی باشه برای این که حالیت کنه زماندرستی نبوده چی کار کردی،مامانت بو برد؟ لولا[سرش را تکان میدهد]:کمک کرد سقطش کنم.
داخلی-سواری تاندربرد-بزرگراه جنوبی-روز سیلر و لولا از کنار تابلویی میگذرند که رویش نوشته شده«نیواورلئان-26 مایل»سیلر سواری را به بیرون جاده و به طرففروشگاه کوچک یک ایستگاه پمپ بنزین،هدایت میکند.
جانی:با همه این حرفا بذات بهت بگم یه روزی میرسه کهمن و ماریتا یه خونه دست و پا کنیم و توش جا خوش کنیم-گمونم اون روز خیلی دور نیس.
جوانا:خب حالا جانی میخوایم بریم سراغ قسمت اصلی-اصل حال-اول از همه کنار دست تو سگ ننه حال میکنیم بعدگورمونو گم میکنیم-مث چی معلومه که هر دو تا بطریودستمالی میکنیم هر دو تا رو تا نوبت دستمالی سرکار سر برسهمعنی مفهومش اینه که چند وقتی سلامتی اگه رفتیم و قبلرسیدن خدمتتون فقط یه بطری رو دستمالی کردیم یه تیکخوشگل از ماسماسکی که پس کلهت کاشتیم میشنوی و بعداون فقط ده ثانیهای طول داره این شماره خوب خاطرت باشهاون وقته که آخر قصه سر میرسه از چه جور آخر قصهای ورمیزنم،جانی؟حرف،حرف تهشه که ملاجت تو هر تیکه اینخونه پخش و پلا میشه دارم خودمو جر میدم که بگم دیگهجانی مانیای تو کار نیست گمونم حالا دستگیرت شد ما بازیمیکنیم."