ملخص الجهاز:
"احتمالانسخهای از دیوان منوچهری در دست ملا صدرا بوده استکه در روزگار ما نشانی از آن نیست و اگر به درستیاین قصیده از سرودههای منوچهری دامغانی باشد،بسیارمغتنم است: {Sچون رایت صبح شد درخشان#شد خیل ستارگان پریشانS} {Sخورشید به تیغ پرتو خویش#از چرخ فرو گسست خفتان#من خفته ز مستی شبانه#فارغ ز همه فلان و بهمان#آتشکده کرده تا بخانه#بر سنت و مذهب زمستان#ناگه ز درم درآمد آن یار1#بر چهره جمال لطف پیدا#در غمزه کمال سحر پنهان#عاشق شده بر قدش صنوبر#فتنه شده بر رخش گلستان#چهره همه رغم ماه گردون#قامت همه رشک سرو بستان#بنشست و ز هر دری سخن گفت#کرد از لب لعل شکر افشان#من رفته به گفت او فرا چه#آن چاه که داشت در زنخدان#در خدمت او نشسته عاجز#بر طلعت او بمانده حیران#گفتم که ز خوردنی چه سازم#اندر خور خوان چون تو مهمان#در پای تو سر کشم به تحفه#در پیش تو جان کنم به قربان#گفتا که تکلفی نخواهم#هرچ آن به خمار در سزد آن#رو گاو سپهر زود در بند#وز سنبله نیز دانه بستان#باید که چو خورد[خرد]کرد خواهی#گردون بود آسیای گردان#وز بهر سر شستنش بیاور#از چشمۀ کوثر آب حیوان#یک دسته ز ذو الفقار حیدر#یک چوبه ز تیر پور دستان#تا همچو سپر کنی بدان تیر#بر پشت طبق بسی بگردان#بر هر سپری به دسته میبر#مانندۀ شکلهای پیکانS}{Sیک سفره ز سندس و ستبرق#در خواه به عاریت ز رضوان#از رنگ عبیر پاک بستر#وز گرد بهشت پاک بفشان#ثور از چه نر است ماده گردد#تا شیر دهد تو را ز پستان#آب از سر چاه زمزم آور#آتش ز کلیسیای رهبان#هیزم همه شاخههای طوبی#با عود و عبیر و مشک سوزان#آبش خوش و روغنش مروق#سیر اندک و ترلقش(؟)فراوان#سیرش همه چون عبیر خوشبوی#آبش همه با گلاب یکسان#از هیکل ماهتاب کن صحن#وز قرصۀ آفتاب نه خوان#آلت همه زین صفت به دست آر#بر کار کن از فریب و دستان#منشین و مرا چو بینوایان#مخمور در انتظار منشان#چون گفت بیار پیش بردم#پذرفت ز من به ملک دو جهان#طعمی که به تیر و تیغ سازند#الا که به نیزه خورد نتوان#طبع آن طلبد اگر که باشد#بر خوان ز خورش هزار دستان#آسیمه در آرزوی آن شد#رستم پی رخش تا سمنگان#چون خورد به زال زر فرستاد#تحفه صفتش به زاولستان#میخورد و همی به ناز میگفت#هرکو نخورد شود پشیمانS}-شاعر دیگری که نام و نشانی از وی در منابع وجود ندارد."