ملخص الجهاز:
"چه اصول، خلقیات،فرهنگ و فلسفهای موجب میشود که در جوامع صنعتی و حتی جوامعی مانند چین،تایوان،ژاپن و سنگاپور،چه مدیران جامعه و چه شهروندان بتوانند به توافق برسند و دربارهء مسایل مختلف،اجماع داشته باشند؟آیا فرآیندی عقلایی برای دستیابی به اجماع وجود دارد؟ آنچه در ابتدا قابل طرح میباشد این است که هنر دستیابی به اجماع فکری یک هنر است؛یک نوع تربیت است و نوعی تعریف است که انسانها از یکدیگر دارند.
تا چه اندازه یک جامعه عادت کرده است به ظاهر توجه کند یا از ظاهر انسانها به باطنشان پی ببرد؟تا چه اندازه شهروندان آموختهاند که عقلایی است اگر بتوانند سریع قضاوت نکنند و این کار را به تأخیر اندازند؟تا چه اندازه مردم در یک جامعه با فضای آموزشی و مدنیت اجتماعی میآموزند که نسبت به یکدیگر با درک متقابل عمل و رفتار کنند؟تا چه اندازه مردم یک جامعه فرا گرفتهاند تا با یک پدیدهء سیاسی دفعتا یا عکس العملی یا با صبر و متانت یا با تعجیل و به گونهء تهاجمی برخورد کنند؟ ابهام یک خصلت عمیق فرهنگی است که نتیجهء علمی شدن و صنعتی شدن یک جامعه است.
19 منظور از مواجههء فکری هشت نکتهء بهم پیوسته میباشد:1)پذیرش این نکتهء اساسی که هر سئوال،پاسخهای متعدد دارد؛2)هر شخص پاسخدهنده و صاحب فکر به تناسب علم،تجربه،بینش،پیچیدگی ذهن و خلقیات،پاسخ خاص خود را میدهد؛3)در فرآیند بحث و تضارب آرا، پاسخ بهتری نسبت به یک سئوال به دست میآید؛4)پاسخ جمع که مورد اجماع باشد بهتر از پاسخ فرد که ناظر به تلقیات فردی است میباشد؛5) در اثر مواجهه و تضارب فکری،محاسن و مضار یک اندیشه بهتر بررسی میشود؛6)نقد اندیشه و دیدگاه برای سطح ارتقاد فکری لازم است؛ 7)عرضهء آراء توسط افراد متخصص باید انجام پذیرد و نهایتا8)میدان تخصص جولانگاه همگان نیست بلکه خاص نخبگان متخصص است."