ملخص الجهاز:
"لیکن رئیس ما حادثهبزرگ تغییر بودجه را بیاد میاوردو بعضی اوقات،وقتی که سرمانزیاد شلوغ نبود،دوستانه برروییکی از میزهای ما مینشست و درحالیکه پاهایش را تکان میداد وجورابهای تمیز سفیدش از زیرشلوارش پیدا میشد،با احساسیکهنه و خاطرهانگیز،و مطابقمعمول در پانصد و نود و هشت کلمهاز روزی دور ولی شیرین صحبت میداشت که رئیساش-او در آنزمان یک منشی بود-با نرمیبرروی شانهاش زده و گفته بود:«پسرم،بودجه جدیدی برای ماتصویب شده است».
گاه و بیگاه رئیسمجبور میشد که مزایای کارموسسات دولتی را با مزایای کاردر موسسات خصوصی مقایسه کند ورجحان کار دولتی را برای ماتوجیه نماید،گو اینکه بعضی از مافکر میکردیم که دیگر برایرئیس کمی دیر شده بود کهعقیدهای سوای آنچه که داشتداشته باشد.
امنیت دانستناین موضوع که هیچ موقع چناناضافه حقوقی نخواهیم داشت کهبا خریدن یک پالتو آرامش خود رابهم بزنیم،اما رئیس که او هم ازعهده خریدن یک پالتوی نقدیبرنمیآمد معتقد بود که گذاشتنانگشت روی نکته فوق برای انتقاداز کار ما و خود او صحیح نیست.
همگی درباره کسالت ذی-حساب ناراحت شدیم،گرچه ازاو فقط اسمش را میدانستیم کهاوژینو بود و اینکه مامور مطالعهبودجه جدید شده است.
دوره بیماری رئیس چنانبطول انجامید و برای حال اوچنان پریشان شده بودیم که بمجردمرگش مانند قوم و خویشان کسیکه از یک تنگنفس حاد رنجمیبرده است احساس آسودگی کردیم.
فقط موفق شدیم که به حضور معاونوزیر برسیم که نکات اصلی گفته-های رئیس را-که بدتر از بدترینتمرینها بود و با لکنت زبان نیزادا میشد-یادداشت کرد و بنزدوزیر رفت و پس از چندی از وزیرجواب آورد که درباره بودجهما در جلسه فردا گفتگو خواهندداشت."