خلاصة:
برگسون، فیلسوف حیات فرانسوی و از پیش گامان فلسفه پویشی، با نقد دیدگاه های رایج زمان خود، به ویژه نظریه تکامل انواع داروین و نظریه لامارک، تبیینی جالب توجه از چگونگی شکل گیری حیات در موجودات زنده ارائه داده است. دیدگاه وی، موسوم به تطور خلاق، منشا واحدی برای انواع گوناگون جانداران قائل است که خود آن را «خیزخاست حیات» می نامد. سپس حیات با نیروی خلاق خود و در کشمکش با ماده در شاخه های مختلف متباعد شده تا به انواع امروزی رسیده است. برگسون زندگی اجتماعی را یک شاخصه مهم می داند و بر همین اساس کامل ترین موجودات از نظر او انسان (در شاخه مهره داران) و زنبور عسل (در شاخه نازک بالان) هستند که البته انسان به دلیل برخورداری از قوه هوش برتر است. راز برتری هوش بر غریزه، خلاقیت، خودکفایی، و رهایی از قانون حتمیت است. این مقاله با ذکر مقدمات نظریه تطور خلاق برگسون و بررسی دیدگاه وی درباره چگونگی تطور حیات، در تلاش است تبیینی روشن از این دیدگاه ارائه دهد و از آن روی بدان اهمیت می دهد که یکی از سرچشمه های فکری مکتب «فلسفه پویشی» به شمار می رود.
ملخص الجهاز:
به نظر برگسون طرف داران علم جدید به این جنبة اختیاری توجه نداشـته انـد و همین امر باعث شده است تحلیلی مکانیکی از حیات ارائه دهند و نبات را کمال یافتة جماد، حیوان را کمال یافتة نبات و انسان را اوج کمال حیوانیت معرفی کنند، اما بـه نظـر برگسـون این عوالم کاملا از یک دیگر جدا و با هم متفاوت اند.
به نظر او نظریة تحول گرایی (مکانیکی ) در پی اثبـات ایـن مطلـب است که موجوداتی که میان آن ها شباهت یا رابطة خویشاوندی احساس یا مشـاهده غربشناسی بنیادی، سال دوم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٠ می کنیم ؛ نه به طور هم زمان و هم بود بلکه در یک توالی زمانی به وجود آمده اند، البتـه با روندی منطقی .
خلاقیـت ایـن خطـوط رفتـه رفتـه غربشناسی بنیادی، سال دوم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٠ اختلاف ها را که ناشی از انشعاب این فرایند است ، تقویت می کند امـا از آن جـا کـه فراینـد تحول منشائی واحد دارد در برخی مراحل تحول ، حتی در خطوط متفـاوت فراینـد حیـات تغییرات و نتایج یک سان حاصل می شوند.
درحقیقت برای این قوه همة اشیا قابلیـت ایـن را دارنـد کـه بتوانـد صورت مورد نظر خود را در آن حک کند و این مستلزم این است که صـور فعلـی اشـیا را غربشناسی بنیادی، سال دوم ، شمارة دوم ، پاییز و زمستان ١٣٩٠ یک یک کنار بگذارد تا جایی که ماده را نسبت به پذیرش هـر صـورتی بـی تفـاوت ، و لـذا زمینه ای نامتعین که می توان صورت دل خواه او را هم مثل دیگر موارد پذیرفت ، معرفی کند.