Abstract:
امروزه ادله استقرایی برای اثبات وجود خدا محبوبیت و نفوذ درخور توجهی پیدا کرده اند. «استدلال از طریق آگاهی» ادله جدید استقرایی برای اثبات خداست که اندیشمندانی نظیر رابرت آدامز و ریچارد سوینبرن آن را مطرح کرده اند. جدیدترین تقریر این استدلال تقریری است که مورلند شرح و بسط داده است. بررسی تقریر مورلند از این استدلال محور مباحث مقاله حاضر است. دو بخش نخست مقاله بیان نکاتی مقدماتی است که طبق شیوه مورلند مطرح شده اند و در بخش سوم استدلال از طریق آگاهی با تقریر مورلند مطرح شده است. مورلند معتقد است که، برای تبیین مسئله آگاهی، خداباوری بهترین گزینه است. بخش چهارم مقاله، ارائه جایگزین ها یا گزینه های رقیب با خداباوری است که برای تبیین آگاهی ارائه شده اند و مورلند آنها را به مثابه تبیین های رقیب با خداباوری بررسی و نقد می کند. در پایان، ضمن بررسی استدلال مورلند، کاستی ها و نقدهای این استدلال مطرح شده است. نقد این استدلال و بیان کاستی های آن دربردارنده هشداری بر دو نکته است: نخست، تلاش هرچه بیشتر برای پیراستن ادله اثبات خدا از اشکالات احتمالی؛ و دوم غافل نشدن از ادله قیاسی اثبات وجود خدا.
In recent time deductive proof for the existence of God، i.e. Demonstration through consciousness، is one of the most influential way that thinkers like Robert Adams and Richard Swinburne have followed it. But the newest version of this proof is belong to Moreland. This article is going to examine Moreland''s view in four parts: Some preliminary points will presented in two first part. In third part we are going to introduce Moreland proof which is followed through consciousness and maintain that the best option for explanation of the problem of consciousness is «theism». In next part the adversary options and alternative for theism are presented. And At the end، after taking Moreland''s proof into consideration، finally we will criticize this argument and explain its deficiency and defect.
Machine summary:
در اينجا، بايد به دو مسئله اشاره کنـيم کـه در داوري ميـان نظريـه هـاي علمـي رقيـب تأثيرگذارند و با استدلال از طريق آگاهي نيز در ارتباطاند: نخست آنکه ، آيا بايد يک پديـده را مبنا قرار داد تا درنتيجه فقط توصيف آن لازم باشد و نـه تبيـين آن، يـا آنکـه بايـد آن را پديدهاي دانست که بايد براساس پديدههاي مبنايي تر تبيين شـود.
ايـن امـر دربـارة استدلال از طريق آگاهي (براي اثبات خداباوري) و نظريه هاي رقيب نيز جـاري اسـت ، امـا اين خداباوري است که مسئلة اصلي (وجود آگاهي ) را با توجه به معيارهاي گوناگون تبيين مي کند.
اما دربارة مقدمة ٦ بايد گفت که دست کم چهار دليل در اثبات اين امـر ارائـه شـده کـه چرا براي وجود حالات ذهني (يا همبستگي منظم آنها بـا حـالات فيزيکـي ) تبيـين علمـي طبيعي وجود ندارد: ١.
اکنون سؤال اين است که با توجه به اينکه سرل آگاهي را همانطوري توصيف مي کنـد که دوگانه انگاران توصيف مي کنند، پس چرا ادعا مي کند کـه هـيچ گونـه لازمـة متـافيزيکي عميقي وجود ندارد که از طبيعت گرايي زيست شناختي برآمده باشد؟ به عبارت دقيق تر، چـرا طبيعت گرايي زيست شناختي طبيعت گرايي علمي را رد نمي کند تا به نوبة خـود راه را بـراي برداشت هاي ديني و تبيين هاي ديني دربارة حالات ذهنـي بـاز کنـد؟ پاسـخ سـرل بـه ايـن پرسش در سه گام مطرح شده است : سرل در گام ١، به ذکر چند نمونه از ظهور مي پردازد که براي طبيعت گرايان مشکل سـاز نيست و ادعا مي کند که آگاهي نوظهور نيز با همين نمونه هاي غيرمشکل سـاز مقايسـه پـذير است .