Abstract:
ادب تمفیلی در ادبیات جهان, از جایگاهی والا برخوردار است. بویژه داستانهای تمثیلی و سمبلیک که هم از جنبة
تاویل پذیری و هم از نظر بازتاب مفاهیم و اندیشههای خاص هنری و فکری ظرفیت بالایی دارند که بعضا در
مقاطعی خاص از تاریخ ادییات» شاهد نشو و تنماک اآن هستیم
ادب تمثیلی در ادبیات فارسی پیضینه ای دیرین دارد که به برخی ا زآثا رکلاسیک فارسی همچون سیرالعباد الی
المعاد سنایی, منطق الطیر عطارء برخی آثار ابن سینا و.. باز میگردد به رغم چنین پیشینه ای, نویسندگان ایرانی
معاصر» کمتر به این شیوه توجّه نشان داده اند. اما با وجود این کم توجّهی» برخی داستان نویسان» بخصوص در دو
دهه ۳۰ و ۴۰ شمسی و حتی پیش ا زآن» بنا"به عوامل"مختلف: په.خلق آثاز نمثیلی و بازآفرینی افسانهها و قصّههای
سنتی گرایش پیدا کردندکه این گونه آثارصرف نظراز موققیّت یا عدم موقیتشان محل بحث میتوانند بود.
یکی از مهمترین علل وجود چنین گرایشی را میتوان اختتاق سیاسی - اجتماعی حاکم بر جامعة ایرا ن آن زمان
دانست که برخی هنرمندان و بویژه داستتن نویسان را به سمت و سوی ادبیات تمثیلی سوق میداد نا با استفاده از
اسطورهها و شخصیّتهای داستانی کهن وبا توسّل به زبان قصّههای ستنی, به بیان اندیشههای خود و مبارزه ای
فکری علیه حکومت وقت بپردازند.
از میان انبوه داستان نویسان معاصر» بحصوص نسل دوم داستان نویسان ایرانی که اوج فعالیت هنری شان
محصول دوران پر التهاب دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی بودء میتوان از نویسندگانی همچون صادق چویک و بهرام
صادقی نام برد که در کنار سایر آثار خود در دوران پس ا زکودتا و سالها ی آغازین دهة ۴۰ به ادبیات سمبلیک - هر
چند اندک - توجّه داشته اند و در این حیطه, آثاری قابل تامل از خود به جا گذاشته اند که نا کنون مورد غفلت وفع
شده آند.
در این مقالهءکوشش میشود با مقایسه ای تطبیقی میان دو داستان پریمان و پریزاد از صادق چوبک و هفت
گیسوی خونین از بهرام صادقی» به وجوه اشتراک و افتراقی چنین داستانهایی در دو حوزة ساختار و محتوا بپردازیم.
Machine summary:
از جملـه نویسندگانی هستند که از این ابزار استفاده کرده اند و مقاصد خویش را جامه ای سنتی پوشانده انـد تـا حساسیت کمتری برانگیزند؛ چرا که «داستان نویس و قصه خوان در موقـع پدیـد آوردن اثـر خـویش ، ناگزیر ردپاهای بسیار از محیط اجتماعی و زندگانی عصر خـویش در داسـتانها بـر جـای مـیگـذارد و مطالعۀ همین گونه آثار است که ما را در مطالعات مردم شناسی و جامعـه شناسـی تـاریخی و شـناخت خصوصیات ملی و کیفیات اقلیمی و بسیاری مسائل دیگر راهنمایی میکند.
» (همان : ٢٠٠) این گروه از نویسندگان ، همگام با نگارش داستانهای رئالیسـتی _ اجتمـاعی خـویش ، نـیم نگاهی نیز به قصه ها و افسانه های سنتی ایران کرده اند و کوشیده اند با بازآفرینی یا اسـتفاده از امکاناتی که این قالب ادبی در اختیارشان قرار داده است ، برای بازگو کـردن و انعکـاس شـرایط عینی جامعه و انتقاد از وضع موجود بهره ببرند.
اما چرا در دوره ای که داستان نویسی نو بنیان نهاده شده است و اتفاقـا نویسـندگان مـورد بحث ما نیز خود از پیشروان ادبیات داستانی جدید ایران هستند، بـرای بیـان مقاصـد خـویش و مکنونات ذهنی شان بعضا به ساختمان یا محتوای قصه های سنتی متوسل شده اند؟ مگر نه این است که بنیاد داستان نویسی نو بر دگرگونیهای ساخت های اجتماعی، سیاسی و اقتصـادی بنـا شده است و همگام با پیشرفت های این حوزه ها رو به جلو حرکت میکند؟ پـس علـت ایـن امـر چیست ؟ یکی از مهم ترین علل این امر را اختناق شدید حاکم بر جامعه و بر هنرمنـدان دانسـته اند که مجال انتقاد صریح از ایشان گرفته میشود و آنها نیز برای مقابله مجبورند زمان و مکـان داستانهایشان را از دل قصه های سنتی و افسانه ها بیرون بکشند.