Abstract:
این مقاله در چارچوب ادبیات نظری مربوط به گذار و تحکیم دموکراسی درصدد است به تحلیل سازوکار دموکراسی و امکانات پیش روی آن درراستای تحولهای سیاسی جدید ترکیه بپردازد. جمهوری ترکیه تجربهای شکننده و پرتحول از دموکراسی را سپریکردهاست؛ بنابراین موضوع اصلی مقاله نه گذار به دموکراسی چنانکه ترکیه گذار اولیه به دموکراسی را از دهه 1950 طیکردهاست بلکه فرایند تثبیت و تحکیم دموکراسی در این کشور است، زیرا دموکراسی لرزان ترکیه، همواره از خصلت بیثباتی و شکنندگی بهرهمند بودهاست؛ لذا نویسنده خواستار پاسخگویی به این پرسش اصلی است که با توجه به پیروزی حزب اسلامگرای «عدالت و توسعه» که بسیاری در ترکیه آن را مرحلهای نوین در دموکراسی این کشور قلمدادکردهاند، تحولهای سیاسی ترکیه به کدام سمت در حرکتاند؟ بهعبارتدیگر، این پژوهش درنظردارد به این مسئله بپردازد که با توجه به ورود اسلامگرایان (حزب عدالت و توسعه) به عرصه قدرت نظام سیاسی از کانال دموکراسی، تحولهای سیاسی ترکیه به کدام سمت در حرکتاند؟ و درپی تایید این فرضیه اصلی است که دموکراسی ترکیه به سوی مرحله تحکیم و تثبیت در حرکت است و تحولهای ساختاری کلان و موازنه قدرت نوین عرصه سیاسی ترکیه، زمینهساز تحکیم این فرایندند.
Machine summary:
1- بستر سیاسیـ اجتماعی شکلگیری جمهوری ترکیه در اواخر قرن نوزدهم و در آستانه ورود به قرن بیستم درحالیکه جوامع غربی به پیشرفتهای بسیاری دستیافتهاند و در اروپا انقلابهای دینی، اخلاقی، علمی و صنعتی به زندگی قرون وسطایی پایانبخشیدهبودند، امپراطوری عثمانی بهعنوان مرکز تمدن اسلامی در قالب جامعهای بسته و به دور از تحولهای محیط پیرامون خود باقیماندهبود و این تضاد، سرانجام موجی از اصلاحطلبی به سبک غربی را در جامعه فراهمآورد؛ مشخصترین نمود این حرکت را بایستی در صدور فرمان تنظیمات از سوی سلطان عبدالحمید اول در سال 1839 دانست که درحقیقت، اعلام موجودیت موج تجدد و غربگرایی بود و زمینه را برای تحولهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بعدی مهیاساخت (قاسمی، 1374: 34)؛ در این مقطع، جامعه ترکیه، شاهد خیزش دو موج تحولساز بود؛ موج اول اصلاحات برخواسته از درون نظام سیاسی بود که روندی از بالا به پایین داشت؛ برنامه اصلاحات را مردانی نظیر مصطفی رشد پاشا، عالی پاشا و فواد پاشا رهبریمیکردند؛ موج دوم، فرایند تجددخواهی بود که هم از سوی نخبگان سیاسی در حاشیه حاکمیت و هم از سوی روشنفکران خارج از حاکمیت ترویجمیشد (حیدرزاده نائینی، 1380: 40)؛ در این دوره، مسئله تجدد و غربگرایی همزمان با سایر کشورهای منطقه مانند ایران به مسئلهای غامض و پیچیده تبدیلشدهبود، یک گروه از اصلاحطلبان معتقد بودند باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد و گروهی دیگر از مصلحان با شعارهای پاناسلامیستی به حفظ شعائر، اصول و فرهنگ اسلامی در کنار فناوری و علم غرب معتقد بودند که این گروه دوم درواقع، گرایش سنتز ترک ـ اسلام داشتند و بهطورکلی میتوانگفت همه جریانهای فکری ترکیه اعم از اسلامی یا غیراسلامی همواره دارای گرایشهای ترکگرایانه بودهاند.