Abstract:
هدف پژوهش حاضر مقایسه وضعیت بازنمایی و سیر تحولات گفتمان فرهنگی مجلات عامه پسند دهه های ٦٠، ٧٠ و ٨٠ بوده است . بر این اساس با به کارگیری تلفیقی از روشهای کمی و کیفـی ، مانند تحلیل محتوا و نشانه شناسی سعی شده است به پرسش های مهمی دربـاره سـاختار روایـی و زیبایی شناختی ، گرایش های خرده فرهنگی و ارزشهای بازنمود شده در مجلات عامه پسند، پاسخ داده شود. برای این منظور، ١٤٤ شماره از ٦ مجلـه جوانـان امـروز، زن روز، خـانواده، روزهـای زندگی ، همشهری جوان و دختران مورد تحلیل محتوا قرار گرفت . همچنین در کنار تحلیل محتـوا، روی جلد ٥٢ شماره از همین مجلات در سالهای مورد مطالعـه ، بـا کمـک روش نـشانه شناسـی تصویری، بررسی شد. بر اساس یافته های این پژوهش ، مجلات عامه پسند در بازنمـایی فرهنگـی دچار نوعی آشفتگی بودهاند که می توان آن را وضعیت فرهنگی از هم گسیخته خواند، به گونـه ای که مدام در میان بازنمایی مولفه های فرهنگی عامه پسند و سبک زندگی از یک طرف و مولفه هـای فرهنگی نظام معیار و فرهنگ بومی و محلی از طرف دیگر، در حرکت هستند و همین امـر تحلیـل نظام هویتی آنها را دشوار می سازد.
Machine summary:
در حالی کـه پـیش تـر، مطالعـات مشابهی در حوزه روزنامه ها، مجموعه های تلویزیونی ، رمانهـای عامـه پـسند، نـشریات زرد یا تابلوئیدها، در زمینه بررسی تحول نظام ارزشهای اجتماعی صورت گرفتـه بـود، اکنون این پرسش می توانست مهم باشد، که آیا وضعیت مجلات عامه پـسند بـه عنـوان یکی از مهم ترین رسانه های مردم پسند به چه صورت است و چه تحلیلـی از وضـعیت بازنمایی فرهنگی آنها می توان ارائه کرد؟ می خواهیم بدانیم مجلات عامه پسند که از قضا، یکی از رسانه های جـذاب و مـورد علاقه مردم هستند، در سه دهه گذشته ، چه تحولاتی را بـه لحـاظ فرهنگـی پـشت سـر گذاشته اند؟ و این تحول و تطور، در هر یک از مؤلفه های فرهنگی چگونه بـوده اسـت ؟ ساختار و ویژگی های این تحولات فرهنگی چه بوده؟ آیا به اندازهای عمیق بـوده اسـت که بگوییم در سه دهه گذشته ، دورههای گفتمانی مختلفی را پشت سر گذاشته اند؟ پاسخ به این پرسش ها، در حوزهای مهم و مردمی به نام مجلات عامه پسند، می تواند به سـهم خود، زوایـای جدیـدی را بـرای پـژوهش در حـوزه مطالعـات فرهنگـی رسـانه هـا در کشورمان و در نتیجه ، کمک به مدیریت و برنامه ریزی تحولات فرهنگی ارائه کند.
بـرای مثـال، در سـنت نئومارکسیستی که گفته شد پیوند عمیقی با سنت های تفسیری، ادبی و زبانشناختی دهه ٧٠ و ٨٠ پیدا کرده بود، به جای طرح این پرسش که طبقه چگونه با هنرهای مردم پسند و صنایع فرهنگی به فریب تودهها می پردازد، به این سؤال اهمیت داده شد که رسانه هـا، با کـدام سـازوکارهای زیباشـناختی ، هنـری و اقنـاعی ، معـانی مـورد نظـر خـود را بـه ارزشهای مرجح مخاطبان تبدیل می کنند؟ و آنان را به سمت پیامهای مورد نظـر خـود فرا می خوانند؟ همین تلفیق ، یعنی پیوند گرایش های انتقـادی بـا گـرایش هـای تفـسیری کـه بخـش عمدهای از آن، محصول سنت فلسفی فرانسه و نظریه پردازان آن بوده است ، بـه تـدریج زمینه های سنت انگلیسی مطالعات اجتماعی ، فرهنگی و رسـانه ای و شـکل گیـری مرکـز مطالعات فرهنگی را فراهم کرد.