Abstract:
فلسفه اسلامی حاصل تلاش فیلسوفانی است که با بهرهگیری از مکاتب فلسفی قدیم و با الهام از تعالیم و معارف کتاب و سنت پیریزی شده است. این فلسفه به دلیل اینکه میراث چند قوم بوده و حاصل نقادی افکار دیگران و الهام گرفته از وحی الهی است، بر سایر فلسفههایی که محصول فکر بشرند، برتری دارد. برخورداری از نظام واحد، هماهنگ، منسجم و ابتنای بر مبانی یقینی، جازم و مساوق با حکمت، از نقاط قوت فلسفه اسلامی به شمار میرود.
افراط و تفریطی که اندیشهوران فیلسوف در این رشته مرتکب شدند، سوءتفاهمهای ناشی از تشابه اصطلاحات فلسفی، و پذیرش تعبدی فلسفه توسط عدهای، از جمله نقاط ضعف فلسفه محسوب میشود.
عوامل رکود فلسفه اسلامی عبارتند از: عدم تفاهم طرفداران فلسفه با یکدیگر، تعصباتی که بین قطبهای فلسفی وجود دارد و محدود شدن کرسی تدریس فلسفه در حوزه قم.
راههای رشد و تعالی فلسفه را باید در طرح مباحث تطبیقی، پاسخ مستدل به شبهات مخالفان فلسفه، گفتوگوی مسالمتآمیز با خودیهای مخالف فلسفه جستجو کرد.
برای نظریهپردازی در فلسفه، مانند هر علم دیگری، پیشنیازهایی وجود دارد؛ صرف تخصص در یک رشته کافی نیست. نظریهپردازی مستلزم آشنایی وسیع با حوزهای است که انسان میخواهد در آن نظریهپردازی کند. برای نظریهپردازی تحلیل و نقد باید توأمان باشند.
Machine summary:
"روشن است که وقتی میراث چند قوم در اختیار گروهی قرار گیرد و آن گروه با علاقه بسیار، آنرا نقادی و تنقیح کند و از معارف اسلامی نیز بهره بگیرد و آنچه به مباحث فلسفی مربوط میشود در نظام خود بگنجاند، چنین فلسفهای بر دیگر فلسفههایی که تماما محصول فکر بشر بودهاند برتری خواهد داشت؛ هم به این دلیل که افکار دیگران را نقد و تنقیح کرده و هم به این سبب که سلسله معارف جدیدی را از وحی الهام گرفته و به آن افزوده است.
ذهنهای خوب و مستعد باید وارد جریان حکمت شوند؛ به ویژه با توجه به اینکه در عالم اسلام غیر از ایران ـ که حتی از دوران پیش از اسلام جنبه حکمی داشته و خداوند حکمت و خرد را در نهاد ایرانیان قرار داده و بر همین اساس حکمت تا به امروز رواج پیدا کرده است ـ دیگر کشورهای اسلامی که در آنها اشعریت غلبه داشته، به جای فلسفه گرایش ضدفلسفی و ضدحکمی حاکم بوده است، و در آن حوزهها یا فقه تدریس میشده یا مثلا کلام اشعری.
به نظر حضرتعالی راه خروج فلسفه از این بنبست و ورودش به زندگی اجتماعی در جوامع اسلامی چیست؟استاد مصباح: فلسفه دو اصطلاح رایج دارد: یکی آنکه شامل علوم برهانی و عقلی بوده، به فلسفه نظری و عملی تقسیم میشده، که فلسفه نظری، خود به طبیعی، ریاضی و الهی، و فلسفه عملی به سه بخش سیاست مدن، اخلاق و تدبیر منزل تقسیم میشده است؛ اصطلاح دیگر نیز مباحث فلسفه اخلاق، فلسفه علم، فلسفه تاریخ و فلسفه منطق و چیزهای دیگر را در برمیگیرد، و این اصطلاحی است که امروزه بیشتر به کار میرود."