Abstract:
تاویل و کشف رمز و رازهای اشعار عرفانی مستلزم دقت نظر در ساختار صورت و معنی
آنهاست.یکی از غزل-داستانهای مولوی در این مقاله بررسی میشود.نگارنده کوشش نموده
که این غزل را نخست با بررسی آثار خود مولوی و سپس در مقایسه با دیگر آثار عرفانی
رمزگشایی نماید.این غزل در قالب زبان رمزی گزارش فنا ونابودی است و واژگان دلالتی
فراتر از محدوده قاموسی خود دارند.نه تنها ضرباهنگ صامتها و مصوتهای این شعر
محتوا را برجسته میکند، بلکه با رمزهایی چون سیلاب، دریا و نهنگ، فضایی سور
رئالیستی که حاصل دیدار با عوالم ناخودآگاه است، ترسیم میشود.تبیین و تأویل این
رویدادها تجربیات عرفانی را ملموس میکند و راهی به سوی تجربیات مشترک و تفسیر آن
در آثار عرفانی میگشاید.
Machine summary:
"(مولوی، 1375، ج 1، 36) در موضعی دیگر از سفری دریایی سخن میشنویم که روحانی و بیمنزل است و سرانجام آن فنا: تا لب بحر این نشان پایهاست پس نشان پا درون بحر لاست زآنکه منزلهای خشکی ز احتیاط هست دهها و وطنها و رباط باز منزلهای دریا در وقوف وقت موج و خبس بیعرصه و سقوف نیست پیدا آن مراحل را سنام نه نشان است آن مراحل را نه نام هست صد چندان میان منزلین آن طرف که از نا تا روح عین در فناها این بقا را دیدهای بر بقای جسم چون چسبیدهای (مولوی، 1375، ج 5، 52) عبد الجبار نفری از صوفیان قرن چهارم در بیان یکی از تجربیات عرفانی خود میگوید که خدا او را در دریا نگاه داشت، آنگاه او کشتیهایی دید که غرق میشدند و تختههاشان بر جای میماند و سپس تختهها نیز غرق شدند.
در تاویل این رمزها میتوان گفت که راوی در تجربههای عرفانی در هر مرحله به فنا و بقایی برت میرسد، تجربه تجلی نه تنها او را نابود می کند که مکانهای-مکانهای عالم معنا-نیز از باده آن تجلی بیبهره نمیمانند-مانند ماجرای موسی و کوه-نهنگ که درباره آن توضیح داده شد، دریا را میبلعد."