Abstract:
یکی از ویژگی های اساسی پارادایم فکری عصر مدرن فایده گرایی (یوتیلیتاریانیزم) است. این امر در بسیاری از وجوه علمی و فلسفی چند قرن اخیر به ویژه در فراگیر شدن برخی آرا و نظریات، و عدم اقبال به گروهی دیگر نمایان می شود؛ عدم اقبال به آن دسته از تفکراتی که نمی توانستند در خدمت نیاز علم مدرن و نظام سرمایه داری به گسترش تفکرات لیبرالیستی، اومانیستی و البته رشد روزافزون تکنولوژی قرار بگیرند. ادبیات و داستان نویسی عصر روشنگری نیز از این قاعده مستثنا نیست. در ژانر ادبیات فایده نگرانه نیّت نویسنده، چنانکه در این اثر نیز به وضوح هویداست، نه توجه به وجوه زیبایی شناختی بلکه نشر و گسترش ایده های مورد حمایت شخص مولف (در اینجا ایده های لیبرالیستی همچون تساهل و تسامح) در میان خوانندگان اثر است. بابوک یا روزگار چنان که می گذرد اثری نه چندان مشهور از ولتر چهرة شاخص عصر روشنگری در فرانسه است که در آن مولف کوشیده با بهره گیری از زمینه ای جالب و البته مفید یعنی پرداختن به شرق و بخصوص کشور ایران از رویه های اجتماعی حاکم بر سرزمین خود یعنی فرانسه ی معاصرش انتقاد کند.
Utilitarianism is one of the essential characteristics of the modern thinking paradigm. We can see this
trend in some different scientific and philosophical aspects during the recent centuries. We can also see it
in the popularity of some certain ideas and thoughts and similarly in the weakening of the ideas what
couldn’t help liberalist, humanist and especially technological developments. The enlightenment literature
and story writing is one of the best grounds for developing of the utilitarian mentality. Without any
attention to aesthetic aspects, the writer, in the utilitarian genre, aims to promote and develop some
certain ideas – such as idea of tolerance – among his readers. Not a very famous work, “Babouc, le monde
comme il va”, is a work by Voltaire, perhaps the greatest figure of the enlightenment age. This text is the
Persian translation of this story. Through writing an interesting story about ancient Iran and Iranians,
Voltaire in fact aims to criticize the social mechanisms of his own society.
Machine summary:
"اما در اردوگاه هندیان نیز، بابوک همان صحنههای دیوانگی و زیادهروی را که در اردوی ایرانیان مشاهده کرده بود با چشم خود دید تا جایی که ترس بر او چیره شد.
بابوک گفت: «خدا را شکر، پرسپولیس اقامتگاه پاکی و معصومیت شده و برخلاف خواست این فرشتگان شرور، نابود نخواهد شد؛ حال پیش به سوی پایتخت آسیا.
بابوک ابتدا مدتی طولانی را به گردش در پرسپولیس گذراند؛ او این بار معابدی خوش ساختهتر و مزینتر مشاهده کرد که سرشار از انسانهای مؤدب بودند و آوایی هماهنگ در آنها طنین انداز بود؛ علاوه بر این، او شاهد چندین چشمهی عمومی بود که به رغم جای بد، اما زیباییشان چشم را خیره میساخت؛ مکانهایی مشاهده کرد که به نظر یادآور روزگار طلایی حکومت پادشاهان قابلتر ایران بود؛ در جاهای دیگر او صدای مردمی را میشنید که فریاد میکشیدند: «چه هنگام ما در اینجا آن جناب محبوب و شایسته ستایش را خواهیم دید؟» بابوک مجذوب نگریستن پلهای شگفتانگیز ساخته شده بر روی رود، اسکلههای عالی و راحت، قصرهای بنا شده در دو طرف و خانهی بزرگی بود که هر روزه هزاران سرباز پیرو زخمی ولی پیروزمند، در آنجا شکر خدای جنگ را به جای میآورند.
بابوک درتمام لحظات شام با خود میگفت: «ایتوریل فرشته با خواستش برای ویران کردن شهری به این جذابیت، جهان را به سخره گرفته است.
» IV با وجود این، بابوک متوجه شد بانو که در ابتدا با محبت از او خبرهایی راجع به شوهرش خواسته بود با صمیمیتی بیشتر در پایان شام در حال صحبت با یک مغ جوان است."