Abstract:
سوژه ها در جهان جدید، نه در سیطره ایدئولوژی که دچار سلطه پساهژمونیک «میل» گشته اند(لش، 1388)، و این سلطه درون ماندگار از طریق ساز و کارهای ناخودآگاه «میل» به برساخت سوژه ی کنشگر اقدام می کند. ارتباطات روزمره سوژه ها درون گزاره های «قدرت زیستی» ساختار می یابد و همه اشکال و نیروهای زیست روزمره به سوی کسب «لذت» بیشتر سوق داده می شوند تا از درافتادن هرچه بیشتر در «فقدان» دوری کنند. از درون این زنجیره توالی «میل / فقدان»، سوژه هایی ازهم گسیخته و ازهم پاشیده ای برساخته می شوند که درون زیست روزمره خود، تماما درجستجوی لذت بیشتر و نیل به «ابژه کوچک دیگری» خود می باشند، ازهمین رو هرچیز کوچک و ناچیزی را به مثابه گره گاهی(نقطه کاپیتون) میان میل خود و ابژه های بیرونی میل مبدل می سازند. که این تمایل همواره با خشونت نمادینی مفصل بندی می شود. خشونتی که به امری درون ماندگار در سوژه ها مبدل گشته و در توالی «میل / فقدان»، فرآیندی از هم افزایی پیچیده ای را به وجود می آورد. فرهنگ امروزین ایرانیان درون این ساحت درون ماندگار «قدرت زیستی»، همچون دیگر فرهنگ ها به بازتولید سلطه نمادین خویش بر سوژه ها پرداخته و با درافتادن در عارضه درازدامن «چالش سنت / مدرنیته»، این خشونت نمادین وجوه و ساحت های پیچیده تری به خود گرفته است. خشونتی که به امری درون ماندگار مبدل شده و «سوژه های درجستجوی میل» ایرانی را به جنگ در جاده ها(امر لذت بخش سرعت مثلن تصادفات جاده ای)، خشونت نگاه خیره (امر لذت بخش خودنمایی مثلن نمایش اعدام و اعدامی)، خشونت نمادین زبانی (امر لذت بخش تحقیر دیگری) و... وامی دارد و چنان این اخلاق خشونت ورز، به امری روزمره مبدل گشته که می توان ریشه ها و خاستگاه هایش را در ناخودآگاه فردی و جمعی ایرانیان ردگیری نمود و امر خشونت آمیز را به امری درون ماندگار در اخلاق زیست روزمره ایرانیان معاصر تاویل و تفسیر نمود. این مقاله درپی خوانش و تاویلی روانکاوانه از فرهنگ ارتباطاتی سالیان اخیر در ایران می باشد که به گونه ای امر خشونت را به امر روزمره مفصل بندی نموده و باعث صورتبندی «گفتمان بزرگ دیگری» ای شده است که خشونت را به لایه های ناخودآگاه سوژه ها جابه جا کرده و ازهمین رو امرخشونت آمیز با امر لذت بخش روزمره پیوند عمیق تر و گسترده تری برقرار نموده، آنچنان که به مساله فرهنگی جامعه امروزین ایران مبدل گشته است
Machine summary:
سوژه ای که هابز به آن جسم ، دکارت به آن اندیشه ، و لاک به آن حق داده بود؛ تصویری ایستا٢ بود (رشیدیان ، ١٣٨٨) اما با ورود به دوره روشنگریاین تصویر ایستا، جای خود را به تصویری پویا٣ داد؛ همانطور که در فلسفه ی هگل با منطق دو انگاری ٤خاص «خدایگان – بنده » به تفسیر چگونگی صورتبندی ٥های دوگانه برای سوژگی افراد می نشینیم (هگل ، ١٣٧٦)، یا به همان گونه در تفســیر مارکس به نقش ایدئولوژی ٦ در بازتولید مناسبات نظام سرمایه و ازخود بیگانگی ٧ سوژه متذکر می شویم (بارکر، ١٣٨٨) و تداوم این نگرش در آلتوسر به «استیضاح ٨» سوژه کشیده شــده (پین ، ١٣٨٧) و نگرش گرامشی نیز به تفســیر قدرت هژمونیک ٩ برساخت کنندگی سوژه (هالوپ ، ١٣٧٤)، همگی ســوژه را در موقعیتی تام و تمام به مثابه ی صورتی همبســته بازنمایی ١٠ می کنند، هرچند که وجهی دیالکتیکی به او می بخشــند، در این فضا با چرخشی فرهنگی -زبانی مواجه شــده ایم که با مطالعات دریدا، فوکو و لاکان وارد هزارتویی می شــویم که ساحت سوژگی افراد را از هم گســیخته ، خط خورده و پاره پاره می جویند، که در این مطالعات با ســوژه ای مواجه می شــویم که به تعویق ١١ افتادگی (میلنر، ١٣٨٧) و ازهم گسیخته گی (اونز، ١٣٨٧) را در هستی اش تجربه کرده و می کند.
قدرت هژمونیکی که خود را در ســاختار زبان بازاندیشی نمی کــرد، زبانی که به زعم لاکان همان ناخــودآگاه بود (موللی ، ١٣٨٥)، اما لش در این مقاله معنای هژمونــی را به چیزی درون -ماندگارتر مفصل بندی می کند و اعتقاد دارد که مطالعات فرهنگی معاصر به معنایی از هژمونی میل کرده است که او «پساهژمونی » می خواندش .