Abstract:
منازعات منطقه ای به عنوان نماد تصاعد بحران در سیاست امنیتی کشورهای مختلف محسوب میشود. کشورهایی که در مناطق ژئوپلیتیکی قرار دارند، با چنین واقعیت هایی روبرو میشوند. در روند جنگ ایران و عراق میتوان نشانه های مدیریت بحران را مورد ملاحظه قرار داد. مدیریت بحران از سوی قدرت های بزرگ ، کشورهای منطقه ای و همچنین بازیگرانی انجام می - گیرد که میتوانند نقش موثری در کنترل منازعات منطقه ای ایفا نمایند. در روند دفاع مقدس میتوان نشانه هایی از مدیریت بحران را مورد ملاحظه قرار داد. الگوی مدیریت بحران را باید پاسخی نسبت به تهدیدات امنیتی دانست . در هر مرحله از معادله قدرت ، جلوه های متفاوتی از مدیریت بحران وجود خواهد داشت . به عبارت دیگر در هر مرحله از تحول جنگ ، بازیگران متنوعی ایفای نقش نمودند؛ از ابزارهای جدیدی استفاده شده و به این ترتیب ، زمینه برای ظهور فرایندهایی ایجاد شد که می توان بخشی از آن را ناشی از ویژگی های ساختار نظام دوقطبی دانست . در روند مدیریت بحران منازعات منطقه ای، بازیگران به کنش تعارضی، همکاری جویانه و یا اقدامات مسلحانه علیه یکدیگر مبادرت می نمایند. در شرایطی که ساختار بین المللی قابلیت کنترل بازیگران و حوادث را داشته باشد، بحران ها کمتر گسترش دارند و منازعات جنگی از قابلیت کنترل فراگیرتری برخوردار می شود. فرایندهای جنگ ایران ـ عراق نشان داد که مقاومت ایران ، برخی از فشارهای ساختاری نظام بین الملل را بی اثر ساخته است . از جمله این موارد میتوان به قطعنامه های شورای امنیت و تلاش برای تحریم تسلیحاتی ایران اشاره داشت . هریک از اقدامات یاد شده را میتوان یکی از الگوها و نشانه - های مدیریت بحران در منازعات منطقه ای دانست . روندهای مدیریت بحران ، جلوه هایی از سیاست حمایتی، مقابله جویانه و موازنه ساز را اجتناب ناپذیر میسازد.
Machine summary:
به عبارت دیگر در هر مرحله از تحول جنگ ، بازیگران متنوعی ایفای نقش نمودند؛ از ابزارهای جدیدی استفاده شده و به این ترتیب ، زمینه برای ظهور فرایندهایی ایجاد شد که می توان بخشی از آن را ناشی از ویژگی های ساختار نظام دوقطبی دانست .
تمامی تحلیل گران ساختارگرا، کارکردگرا و نظریه پردازان موضوعات بحران و جنگ در ساختار دوقطبی این موضوع را مورد پذیرش قرار دادند که جهت گیری امنیتی و اقدامات نظامی عراق در برخورد با جمهوری اسلامی ایران بدون تمایل و اراده بازیگران اصلی در نظام بین الملل انجام نگرفته است .
بنابراین می توان جلوه هایی از اجماع کارکردی بازیگران منطقه ای، بین المللی و سازمان های جهانی را مورد ملاحظه قرار داد که برای مقابله با فرایندهای رفتار انقلابی و رادیکالیسم سیاسی ایران صورت پذیرفت .
با توجه به موارد یادشده می توان نشانه هایی را ملاحظه نمود که اگر قدرت های بزرگ موضوعات بحرانی را به حوزه بلوک سیاسی خود منتقل نمایند و از این طریق بازیگران بیشتری درگیر معادله بحرانی شوند؛ امکان توسعه بحران نیز افزایش خواهد یافت .
این امر به مفهوم آن است که اگر بحران های منطقه ای مربوط به موضوعات مستقیم ناشی از اختلاف قدرت های بزرگ باشد، انگیزه بازیگران اصلی برای کنترل بحران از طریق تاثیرگذاری بر نهادهای بین المللی وجود خواهد داشت ؛ از جمله این موارد می توان به موضوعاتی همانند بحران کره اشاره نمود.