Abstract:
بخش مهمی از شناختهای مربوط به نگرشها و رفتارهای زنان و مردان، ناشی از عقاید و افکار قالبی یا کلیشههاست. بر اساس کلیشههای جنسیتی، زنان و مردان در جامعه دارای ویژگیهای خاص، رفتار خاص و حالات روانی خاص هستند و در نهایت قابلیت انجام وظایف و کارهایی را دارند که به صورت معمول با یکدیگر متفاوتند. کلیشهسازی از طرفی خصوصیات و تواناییهایی را به زنان اختصاص میدهد که در مردان از آنها نشانهای نیست و از طرف دیگر، تواناییها و خصوصیاتی را به مردان نسبت میدهد که زنان از آن بیبهرهاند. تحقیق حاضر که بر مبنای یک پیمایش 600 نفره در بین دانشجویان پسر و دختر دانشگاههای آزاد اسلامی شوشتر و شهید چمران اهواز انجام گرفته، نشان میدهد که در خانوادههای با ساختار قدرت پدرسالار، نسبت به خانوادههای با ساختار قدرت مادرسالار و خانوادههای مشارکتی، میزان پذیرش کلیشههای جنسیتی بیشتر است. از دیگر یافتههای تحقیق، ایناست که مردان کلیشهایتر از زنان فکر و رفتار میکنند.
Machine summary:
"7-3- فرضیه سوم تحقیق (آزمون تفاوت میانگین بین میزان باورپذیری کلیشههای جنسیتی در سپهر خصوصی- علایق و تواناییهای شناختی- و نوع ساختار قدرت در خانوادهی فرد) با توجه به سطح احتمال یا معنیداری (004/0) آزمون تحلیل واریانس، میانگین میزان باورپذیری کلیشههای جنسیتی در سپهر خصوصی - علایق و تواناییهای شناختی- در خانوادههای با ساختار قدرت پدرسالار، مادرسالار و مشارکتی، تفاوت معنیداری با هم دارند؛ به گونهایکه دانشجویانی که در خانوادهی با ساختار قدرت پدرسالار پرورش یافتهاند؛ میانگین میزان باورپذیری کلیشههای جنسیتی در آنها، بالاتر از دانشجویانی است که به خانوادههای مادرسالار و مشارکتی تعلق دارند.
با توجه به یافتههای پژوهش از میزان باور پسران امروز ما به کلیشههای جنسیتی نیز کاسته شدهاست؛ هرچند آنها در مقایسه با دختران کلیشهایترند و شاید این به همان دلیل باشد که نفع زنان در امروزیبودن و منفعت مردان در دیروزی بودنشان است!
وقتی که افراد در آموزش، با واقعیتهای مربوط به شرایط فیزیولوژیکی دو جنس، از لحاظ علمی، آشنا میشوند و در مییابند که بسیاری از تفاوتهایی که آنها به دو جنس نسبت میدهند، به جای آنکه یک ویژگی جسمی باشد، بیشتر یک اعتقاد شناختی است که به وسیلهی نسل قبل و از طریق گفت وگو، شیوهی برخورد و رفتار آنها منتقل شدهاست؛ بهتر میتوانند کلیشههای جنسیتی را از واقعیت دو جنس متمایز سازند؛ مثلا تفاوتهایی را افراد به ساختار مغز دو جنس نسبت میدهند و تصور میکنند که حجم مغز زنان به گونهای است که آنها را از لحاظ هوشی، حافظه و یادگیری، ضعیفتر از مردان میسازد و یا این مسأله را که توانایی پسران در یادگیری ریاضی بیشتر از دختران است، هیچ پژوهشی تأیید نکرده است (هاید و لین، 1988)."