Abstract:
شریعت شاعری، مبتنی بر اصول ، عناصر و راهبردهـای هنـری شـاعران اسـت و عناصر این شریعت در دوره های مختلف تاریخی و ادبی، بنا به شرایط اجتمـاعی، ابعاد شخصیتی و الگوهای مختلف فکری -هنری هر یک از شاعران ، جنبه ی نسبی و متغیر پیدا کرده است . با توجه به شرایط درباری حاکم بر جامعه ی انـوری و نیـز افکارو الگوهای مادیگرایانه ی وی، این شاعر ترجیح می دهد کـه تنهـا، شخصـیت مداح و هجاگوی خود را رونمایی کند و بر این اساس ، شـریعت آغـازین شـاعری خود را بر دو محـور «گـدایی هـای شـاعرانه » و توجـه انحصـاری بـه نـوع ادبـی «مدیحه سرایی »-آن هم از نوع ستایش های ناسالم و غیرمنطقی - قرارمی دهد؛ اما بـا آشفتگی و نابسامانی پیش آمده از هجوم ترکان غزو در پی آن ،حذف حمایـت هـای وابسته ساز حاکمان سلجوقی، اولین نشانه های تحول در شخصیت و شریعت شـاعری انوری پدیدار میشود که شامل پشیمانی و سرخوردگی این شاعر از عناصر پیشـین شریعت شاعری خود، همراه با نکوهش شعر (مدح )و شاعری (مدیحه سرایی ) است . در این برهه ، انوری با رونمایی از شخصیت نوظهور خود با عنوان «شخصیت واعظ و ناقد»، عناصر سازنده ی شریعت نوپای خود را-در نقطه ی مقابل شریعت پیشـین - بر پرهیز از گداییهای شاعرانه ، توصیه به عقل گرایی (برای مقابلـه بـا طمـع ورزی )، اهمیت دادن به سن کارآمدی شاعران (برای پرهیز از هذیان گـوییهـای شـاعرانه )، لزوم نقش پذیری و نقش آفرینی شاعر در جامعه ، و پرهیز از بردگی فکری (به ویـژه بـا دوری از خدمت درباریان ) استوارمی سازد.
Machine summary:
"با توجه به شرایط درباری حاکم بر جامعه ی انـوری و نیـز افکارو الگوهای مادیگرایانه ی وی، این شاعر ترجیح می دهد کـه تنهـا، شخصـیت مداح و هجاگوی خود را رونمایی کند و بر این اساس ، شـریعت آغـازین شـاعری خود را بر دو محـور «گـدایی هـای شـاعرانه » و توجـه انحصـاری بـه نـوع ادبـی «مدیحه سرایی »-آن هم از نوع ستایش های ناسالم و غیرمنطقی - قرارمی دهد؛ اما بـا آشفتگی و نابسامانی پیش آمده از هجوم ترکان غزو در پی آن ،حذف حمایـت هـای وابسته ساز حاکمان سلجوقی، اولین نشانه های تحول در شخصیت و شریعت شـاعری انوری پدیدار میشود که شامل پشیمانی و سرخوردگی این شاعر از عناصر پیشـین شریعت شاعری خود، همراه با نکوهش شعر (مدح )و شاعری (مدیحه سرایی ) است .
درایـن میان ، انوری به قدرت تسخیرسـاز «امیـدو بـیم »کـه بیشـتر از سـوی حاکمـان ،اعمـال میشود، اشاره می کند: امیـدو بیـم ، دهـد خلـق را مسخر خویش بدین دو خویشتن از خلق باز پس دارم مرا چو در دل از این هر دو هیچ نیست ازو هـزار ناکس پیشم گـرش بـه کس دارم (انوری،١٣٧٢: ٦٨٤) یکی از آثار بردگی فکری در میان شـاعران دربـاری، تکـرار اجبـاری یـک یـا چنـد مضمون و نوع ادبی خاص ،به ویژه مدیحه سرایی است که به مرور زمان ، هم برای خـود هنرمندو هم برای مخاطبان اثر، نوعی دل زدگی را به همراه دارد؛ چراکه شاعر، اجـازه و مجالی برای بیان نوع دیگری از سخن را نمی یابد: بسا سخن که مـرا بودو آن نگفته بمـاند ز من نخـواست کس آن راو آن نهفته بماند سخن که گفته بـود همچو در سفته بـود مـرا رواست گـر ایـن در مـن نسفـته بماند (همان :٦١٢) اما راه رهایی از این بندگی و بردگی فکری این است که «یک فرد یـا یـک جامعـه اگر بخواهد برده ی افکار دیگران نشود، راهی ندارد جـز آن کـه درتقویـت نفـس خـود بکوشد."