Abstract:
ساخت قدرت در افغانستان ممیزه کاملا سـنتی دارد. بررسـی عوامـل اجتمـاعی ایـن سـاخت قدرت ، هدف این مقاله را تشکیل می دهد. به لحاظ شکل بنـدی گـروه هـای اجتمـاعی اشـراف ، روحانیون و در دهه های اخیر نیروهای جهادی ساختمان بنـدی اصـلی گـروه هـای اجتمـاعی در افغانستان را تشکیل می دهند.در مقاطعی از تاریخ این کشور ماننـد دوران شـاه آمـان الله (١٢٩٨- ١٣٠٧ه .ش )و محمد ظاهر شاه (١٣٤٢-١٣٥٢ه .ش )اقداماتی در جهت توسعه سیاسی انجـام گرفـت اما به دلیل فقدان زیر ساختهاو شتاب زدگی در روند نوسازی، با مقاومت منفی گروه هـای سـنتی اجتماعی رو برو شده است . این اقدامات به نوبه خود توانست زمینه شکل گیری نیروهای تحـصیل کرده ، روشنفکر، تکنوکرات و بوروکرات را فراهم نماید. ساخت قدرت به دلیل نیرومندی گروه های اشراف و روحانیون ، ماهیت پیچیـده پیـدا کـرده و دولت نتوانسته شاخص های توسعه یـافتگی سیاسـی ماننـد: نهادسـازی ، عقلانـی کـردن فراینـد تصمیم گیری و افزایش مشارکت سیاسی را به وجود آورد.
The formation of power in Afghanistan is affected by the socio-traditional structure of the country. The elite، the spirituals and، in the last decades، the jihadists form the main social structure in Afghanistan. At some periods in the history of this country – like when Shah Amanullah (1298 1307) and Mohammad Zaher Shah (1342 1352) were reigning، efforts were made to introduce some changes in the political structure from tradition to modernity، but because the middle class had not yet grown and the organized social groups had yet to be formed، the innovative efforts could not sustain itself. The reformists’ efforts could only affect a little the formation of new educated clusters such as the intellectuals، the technocrats and the bureaucrats; thus، the political structure became more flexible and sharing at the same rate.
The power structure turned into an authoritative entity owing to the supremacy the traditional groups enjoyed. Therefore، the government was not able to initiate indexes of political development like institutionalization، rationalization of decision making process and increase in the political participation.
Machine summary:
سوال اصلی پژوهش نیزبه بررسـی ایـن رابطـه اختـصاص یافتـه و می خواهد روشن سازدکه گروه های اجتماعی سنتی و مدرن چه نقشی در شکل بنـدی دولـت و قدرت در افغانستان داشته و نتیجه آن بر منازعات میان دموکراسی و اقتـدارگرایی چـه بـوده است ؟ پاسخ این پرسش رابه کمک نظریه ساختارگرایی که به نظر مـی رسـد ایـن وضـعیت را می تواند خوب تر توضیح دهد، بررسی خواهیم کرد.
اما روحـانیون علـی رغـم سرمایه گزاری دولت در عرصه آموزش ، توانستند تا آخر دهه ١٣٧٠ شمسی گسترده ترین شبکه آموزشی را در سطح روستاها اداره کنندو این امر در دوران جهادو جنگ های داخلی (١٣٥٨- ١٣٨٠) به طور چشم گیری گسترش یافت و امروز نیز چندین هزار مدرسه دینی ، مکتب خانـه و دارالقران با ده ها هزار دانش آموز در سراسر کشور، تحت اداره روحانیون قرار دارند.
دولت افغانستان فعالیت نظام قضایی غیررسمی راکه تحت نفوذ روحانیون کار مـی کنـد در برنامـه توسـعه ای هـزاره خـود کـه در سال ٢٠٠٤ میلادی از سوی حامد کرزی به تصویب رسید،به رسمیت شناخت و این به معنـای توجه به نقش سنتی روحانیون در نظام قضایی و مدیریت مسایل اجتماعی میباشد.
این روند در دوران حکومت کمونیـست هـاو پـس ازآن نیـز ادامـه پیـدا کـرد در دولـت کمونیستی ، رهبری حزب دموکراتیک خلق و "شورای انقلابی " مرکز اصـلی قـدرت بـه شـمار می آمدو در دولت مجاهدین و طالبان ، رهبران جهـادی و ملاعمـرو در دولـت کنـونی ، ریـس جمهور کانون اصلی قدرت است و فراتر از قانون اساسی ، پارلمان و همه نهادها عمل می کنـد.