Abstract:
انرژی به عنوان متغیری ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک، جایگاه ویژهای را در نظام بین الملل به خود اختصاص داده و دسترسی به منابع انرژی نیز اهمیتی راهبردی پیدا کرده است و به همین علت، هر یک از بازیگران نظام بین الملل درصدد بیان تعریفی از جایگاه خود در مبحث امنیت انرژی در جهان میباشند. در این میان ایران با واقع شدن در مرکز بیضی استراتژیک انرژی و با در دست داشتن دومین منابع نفت خام و گاز طبیعی جهان، جایگاه مهمی را در مباحث امنیت انرژی به خود اختصاص داده است. بر همین اساس و به منظور بهره جستن از این قابلیت خود نیازمند داشتن شرکایی استراتژیک می باشد و برای نیل به این هدف، گروه بریکس به ویژه چین و هند با بازار تقاضای رو به رشد خود برای انرژی در کنار جایگاه تاثیرگذار این کشورها در نظام جهانی، از اهمیت ویژهای برخوردارند. این پژوهش بر آن است که با روشی توصیفی و تحلیلی به بررسی جایگاه ژئوپلیتیک انرژی ایران بر امنیت انرژی گروه بریکس و مناسبات با این کشورها در حوزه مذکور بپردازد.
The BRICS has already appeared as the main challenging rival for the Western-dominated economic model and this trend will most likely continue in coming years. Obviously، energy security would be a top priority for this new emergence coalition، particularly China and India، while Russia and Brazil are the least dependent of energy import and South Africa sits in the middle. Global energy demand will increase، so non-hydrocarbons grow faster than hydrocarbons، however natural gas is the fastest-growing fossil fuels in the energy markets all over the world. As a result، energy relationships with other hydrocarbon-rich countries، notably main gas suppliers، outside the BRICS، seem vital. Iran، as the second hydrocarbons holder worldwide with its outstanding geo-economic geo-politics and geo-strategic position، is situated in the centre of the global ‘strategic energy ellipse’ and even becomes more significant. Therefore، energy relationship between Tehran and the BRICS could be influential on both side''s energy security in the future.
Machine summary:
هرچند همواره انگیزه و عطش آن در ساختارهای اجتماعی وجود داشت و هرازگاهی آثار آن در خیزشهای سیاسی و اجتماعی بهویژه جریان ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی سال 57 دیده میشود اما این خیزشها در عمل هرچند تحرکی در روند دولت-ملتسازی در ایران بوده؛اما به زودی متاثر از عوامل مختلف،تحت الشعاع قرار گرفت و و در پایهریزی مرحلهای پایدار و کارآمد در دولت-ملتسازی ناکام ماندند.
برغم این شرایط کلی حاکم بر ساختار نفت در ایران یکصد سال گذشته،چند اقدام مثبت قابل تعریف در چارچوب دولت-ملتسازی را میتوان مورد توجه قرار داد که درصدر آن ملی شدن صنعت نفت است.
دولت نهتنها از این درآمدها در جای خود یعنی در توسعه زیربناهای اقتصادی و توانمند کردن نیروهای اجتماعی استفاده نکرد بلکه با سوءاستفاده از آن بستر تقویت ساختار سیاسی در مقابل جامعه و درنهایت نهادینه کردن روندهای عقبماندگی را موجب شد.
منافع خارجی،نیروهای رانتجو داخلی و خارجی ازجمله این متغیرهاست؛ -نفت به جای اینکه مانند هر کالای اقتصادی خدادادی،هزینه دولت-ملت سازی را در ایران کاهش دهد،موجب افزایش هزینه این فرایند در شکل هجوم نیروهای خارجی،کودتا، انقلاب و همچنین هزینههای اقتصادی و اجتماعی شده است؛ -نفت در مقاطعی،بستر انقطاع روند دولت-ملتسازی و حتی بازگشت آن را فراهم کرده است؛ -نفت در بسیاری از مقاطع به دلیل ایجاد روحیه رانتی در ساختارهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی مانع از شکلگیری چالش بین این ساختارها در قالب روند دولت- ملتسازی شده است.