Abstract:
مسئله ارزشیابی آموزگاران و سنجش دانش، توانایی، کارایی و مهارت آنها بهطور مستمر از جمله دغدغههای اساسی نظامهای آموزشی است. در بخش نخست این مقاله روشهای متعارف و قدیمی و شیوههای جدید و نوین ارزشیابی آموزگاران مورد بحث و بررسی قرار گرفت. بخش پایانی این مقاله ضمن نقادی روشهای ارزشیابی آموزگاران، رهیافتی جامعهشناختی در این زمینه را مورد تاکید قرار میدهد. با هم میخوانیم
Machine summary:
"قوت اینگونه روشهای آزمایشگاهی در آن است که به سنجشگران امکان میدهند که میزان توانایی آموزگاران را در انجام فعالیتهای عادی- فهم برنامههای درسی، کاربرد مواد آموزشی یا تدریس درسهای نمونه- در غیاب مسائل حاشیهای بررسی کنند.
در نتیجه، اینگونه شیوهها با عدم بررسی عملکرد آموزگاران تحت شرایط واقعی کلاس درس، ممکن است سنجشهایی یکجانبه از کیفیت حقیقی کار آموزگار ارائه دهند.
از همینرو، چنین روشهایی که به وسیلة افراد همکار صورت میگیرند، ممکن است نتایجی یکجانبه در سنجش کیفیت واقعی کار آموزگار ارائه دهند؛ زیرا تنها به رشد حرفهای آموزگاران گرایش دارند و از مسئلة پاسخگویی، بهخصوص در برابر مراجعان دانشآموز فاصله میگیرند.
با توجه به محدودیتهای روشهای جدیدتری که ذکر آنها رفت، آیا موضوع سنجش آموزگار معضلی بغرنج است؟ آیا مقتضیات روشهای پاسخگویی با الزامات روشهای ارتقای کارمند فرق دارند؟ آیا ممکن نیست که هم بتوان آموزگاران پاسخگو داشت و هم به رشد فردی و حرفهای آنها کمک کرد و یا اینکه آیا این دو اساسا غیرقابل جمع و ناسازگارند؟ رهیافت جامعهشناختی سنجش آموزگار موضوع مهمی در قلمرو سیاستگذاری و پژوهشهای آموزشی به حساب میآید ولی جایگاه بایستهای در تحقیقات و مباحث جامعهشناسان نیافته است.
چگونه میتوان در هر شرایطی، ارزیابی و سنجش عادلانه و دقیقی از عملکرد کارمندان یا اعضا انجام داد؟ این مسئله از دیرباز موضوع محوری مطالعات جامعهشناسان، بهویژه آنانی که در زمینة جامعهشناسی کار و سازمانها فعالیت دارند، بوده است.
طرفداران این رویکرد عموما از آنگونه سنجشهایی حمایت میکنند که توسط خود آموزگاران کنترل میشوند (مثل کارنماها و نظارت همکاران) و یا اینکه جدا از محیط صورت میگیرند ( نظیر سنجشهای آزمایشگاهی)."