Abstract:
مفهوم تناسب و هماهنگی، پیوند وثیقی با مفهوم خوبی دارد و در بسیاری از موارد این مفهوم در معنای خوبی لحاظ می شود. خوب بودن یک وسیله برای یک هدف، به معنای مناسب بودن آن وسیله برای رسیدن به آن هدف است و خوب بودن یک چیز برای انسان به معنای مناسب بودن آن برای انسان است. در این مقاله، ادعا می شود که خوبی ارزشی و به ویژه خوبی اخلاقی نیز بر اساس مفهوم تناسب قابل تبیین است. مدعای اصلی این است که همه ارزش ها به ویژه ارزش های اخلاقی از تناسب و هماهنگی وجودی برمی خیزند و اساسی ترین تناسب و هماهنگی که خاستگاه ارزش است، تناسب و هماهنگی وجودی میان خداوند و مخلوقات او است. نظریه های دیگری نیز وجود دارند که ارزش اخلاقی را بر اساس مفهومی از تناسب تبیین کرده اند، ولی از آن جا که معنایی فراگیر از آن را در ذهن نداشته اند، از تبیین ارزش در پایه ای ترین مرحله ناکام مانده اند. تناسبی که در این مقاله خاستگاه ارزش شمرده می شود، تناسبی فراگیر و مطلق است که میان همه موجودات و در راس آن میان مخلوقات و خداوند برقرار می شود و در این گونه تناسب، هر موجودی هم جایگاه وجودی خود را در عالم به رسمیت می شناسد و به آن پایبند می ماند و هم نقش وجودی موجودات دیگر را نسبت به خود پذیرا خواهد بود. چنین تبیینی از ارزش هم با ارتکازات ما همخوانی دارد و هم پاسخی قانع کننده به بسیاری از پرسش ها فراهم می کند
The concept of fittingness and harmony is closely related to that of goodness and in many cases it is taken to mean goodness. The goodness of a means for its purpose is its fittingness for the fulfilment of that purpose and the goodness of something for humans is its fittingness for them. In this paper، I claim that value-goodness، and in particular moral goodness، arises from fittingness and ontological harmony، and the most fundamental fittingness and harmony that are the origins of value are the ontological fittingness and harmony between God and His creatures. There are other theories that accounted for moral value in terms of a notion of fittingness، but since they did not consider a comprehensive notion of fittingness، they failed to explain value in its most basic levels. The fittingness that I count as the origin of value is a general and absolute fittingness that obtains among all creatures and above all، between creatures and God، and in such fittingness، any creature has its own ontological place in the world and admits the ontological roles of other creatures. Such an account of value is both consistent with our common sense and can provide a compelling response to many questions.
Machine summary:
نکتۀ دیگر اینکه از این مطلب که مفهوم تناسب به دستکم دو طرف نیاز دارد، نباید نتیجه بگیریم که ارزش تنها در صورتی پدید میآید که دستکم دو چیز بالفعل موجود باشند و میان آنها رابطۀ تناسب برقرار باشد و هرگز یک موجود، بدون داشتن رابطهای بالفعل با موجود یا موجودات دیگر نمیتواند به خوبی و ارزشمندی متصف شود، بلکه باید به دو نکته در این زمینه توجه داشتیم باشیم.
اولا، همانگونه که خود تناسب میتواند از ارزش برخوردار باشد، هر یک از طرفهای تناسب نیز میتوانند از آن جهت که با طرف دیگر رابطۀ متناسبی برقرار کردهاند، خوب و ارزشمند تلقی شوند و ثانیا، وجود بالفعل دو طرف تناسب برای ارزشمند دانستن آنها لزومی ندارد، بلکه همین که ملاحظه شود که یک موجود آمادگی برقراری ارتباط مناسب با موجودات دیگر را دارد، آن موجود را میتوان موجودی ارزشمند و خوب به شمار آورد؛ هرچند در عمل به جهت موانعی چنین ارتباط مناسبی شکل نگرفته باشد.
به هر حال، در نظر گرفتن تناسب در صدق مفهوم ارزش و خوبی، نقش تعیینکنندهای دارد، ولی اینگونه نیست که صرفا تناسبی که بالفعل شکل گرفته است دارای ارزش باشد، بلکه هر کدام از موجوداتی که رابطۀ متناسب با دیگران برقرار کردهاند یا آمادگی برقراری چنین رابطهای را دارند نیز به خوبی و ارزش متصف میشوند.
اگر مراتب وجودی بالا از حیث داشتن بهرۀ وجودی بالاتر و بدون در نظر گرفتن هرگونه رابطهای با دیگر موجودات دارای ارزش ذاتی بودند، آنگاه لازم میآمد سیر و سلوک و پیشرفتهای وجودی چنین مرتاضانی هم ارزشمند و تحسینبرانگیز باشد، هرچند از مسیر عدم هماهنگی با خدا حاصل شده باشد و حالآنکه از منظر متفکران اسلامی چنان اعمالی نهتنها ارزشمند نیست، بلکه چون در مسیر غیر بندگی است، ضد ارزش تلقی میشود.