Abstract:
بر آنم که در این مقال، درباره ادبیات انقلاب اسلامی در چارچوبهی تحلیل گفتمان و به مثابه یک صورتبندی گفتمانی،
مدخل قابل پژوهشی را باز گشایم. هر چند که آگاهم؛ سخن کوتاه؛ در حد نگارش یک مقاله، تنها میتواند مقدمهی
کوتاهی بر این تصمیم باشد؛ و دیگر عزیزانی که از این نگارنده فاضلتر و اهل فنتر هستند؛ شاید که با این مقدمه
کوتاه به تصحیح دیدگاه قلم حاضر همت نهند و از این رهگذر سپهر جوانب مختلف این معنا را روشنتر سازند.
Machine summary:
"ادبیات انقلاب اسلامی در پرتو تعریف این واژگان در یک صورتبندی گفتمانی Discursive Formation که حاصل انتظام و همبستگی میان موضوعات، شیوه و انواع احکام و مفاهیم آنها و بیانهای نظری آنهاست؛ از کارکردی عاطفی Function Sentiment برخوردار میشود؛ و در عین اینکه اندیشه هایی را در باب ماهیت مرجع پیام بیان میکند ـ کارکرد ارجاعی ـ در عین حال میتواند نگرش خود را نسبت به آن موضوع ابراز کند و بگوید که آن پدیده در نظر گوینده خوب است یا بد، زشت است یا زیبا، مطلوب است یا منفور، مؤدبانه است یا تمسخرآمیز.
در چنین دیدگاهی از کلام محوری پرهیز میکند و در عین حال در پرتو باز تعریف ارجاعات خویش و ارتباط عاطفی میان پیام و فرستنده پیام به طور همزمان شالودههای مکمل و رقیب را مشخص میسازد؛ و در زمان واحد حامل کارکردی شناختی Cognitive و عینی Objective و در عین حال احساسی affective و ذهنی subjectiveهستند؛ و در همین حال، کارکردی حکمی Function conative را از خود بروز میدهند؛ یعنی موجب ایجاد واکنش نزد گیرنده میشوند؛ تا خود را به یکی از دو سوی خوب یا بد، مطلوب و غیرمطلوب ارجاع دهد.
از همین دست کنشهای گفتاری غیر مستقیم است: که در پهن دشت ادبیات انقلاب اسلامی ظهور جدی پیدا میکنند؛ و در متن جامعه کارکردی هنری مییابند؛ یعنی تا حدی شکل معنادار پیدا میکنند که دیگر مرجع پیام، خود پیام واقع میشود.
ادبیات انقلاب اسلامی و کارکردگرایی حوزهی کارکردگرایی تحلیل گفتمان، به اعمال انجام شده توسط مردم یا مقاصد معینی که در به کارگیری زبان وجود دارد؛ توجه میکند و تلاش دارد معانی اجتماعی، فرهنگی و شخصی آن را بشناسد و آنها را توجیه کند."