Abstract:
جوامع مسلمان به دلیل حاکمیت ساختارهای ضعیف و فاسد اقتصادی و سیاسی و همچنین سیطره قدرت های خارجی، همواره مستعد الهام پذیری از انقلاب اسلامی ایران بوده اند؛ زیرا انقلاب اسلامی به مثابه گفتمانی هویتی تلقی می شود که با مناطق هم کیش و آیین خود نسبت مستقیم می یابد. مهم ترین سنجه های این نسبت را می توان در قالب دال مرکزی (هم نشینی دیانت و سیاست) و دال های شناور (استکبارستیزی، ظلم ستیزی، عدالت خواهی، آزادی خواهی و ...) و مقایسه آنها در گفتمان انقلاب اسلامی و انقلاب های تونس و مصر جستجو کرد که برآیند آن خیزش های هویت خواهانه جوامع اسلامی است و تحت تاثیر گفتمان اسلام سیاسی تحلیل می شود. بر این اساس، به واسطه گفتمان اسلام گرایی سیاسی است که انقلاب اسلامی توانسته استمرار تاریخی خود را حفظ کرده و اشاعه یابد. این اشاعه مرهون دال مرکزی گفتمان انقلاب اسلامی (هم نشینی سیاست و دیانت) و همچنین دال های شناور آن می باشد که در انقلاب های تونس و مصر تکرار شده اند.
Due to weak and corrupted economic and political structures of their ruling system and domination of foreign powers, Muslim societies have always been inspired by Islamic revolution of Iran; since Islamic revolution of Iran is considered an identity discourse in direct relation with nearby regions with the same beliefs. The most important measures for this relation can be explored within the framework of nodal point (juxtaposition of religion and politics) and floating signifiers (fighting against arrogance, fighting against tyranny, justice seeking, freedom seeking,…) and comparing them within the discourse of Islamic revolution and revolutions of Tunisia and Egypt whose resultant is identity seeking uprisings in Islamic societies and is analyzed under the influence of political Islam. On this basis, it is due to the discourse of political Islamism that Islamic revolution of Iran has managed to maintain its historical continuity and expand itself. This expansion is indebted to nodal point of the discourse of Islamic revolution of Iran (juxtaposition of politics and religion) as well as its floating signifiers resonated in the revolutions of Tunisia and Egypt.
Machine summary:
(کعبی، 1391: 74 ـ 72) در میان دالهای شناور میتوان به دال ضدیت با رژیم صهیونیستی در گفتمان اسلامگرایی مصر اشاره کرد که به مثابه یکی از عناصر مهم گفتمان بیداری اسلامی، ضمن معنا بخشیدن به بسیاری از نشانههای دیگر، آنها را در چارچوب این گفتمان، حول خود جذب کرده است و در راستای تأیید دال مرکزی، میتواند مورد تأمل قرارگیرد.
(Byman, 2011; Hamid, 2011) بر اساس دقایق گفتمانی سه انقلاب که گفته شد، میتوان اشتراکاتی را میان آنها استخراج کرد که در قالب شکل زیر نشان داده میشود: نسبت سنجی گفتمانی میان انقلابهای تونس و مصر با انقلاب اسلامی نوشتار پیش رو در چارچوب نظریه گفتمان لاکلا و موفه در تحلیل تحولهای انقلابی تونس و مصر و به منظور بررسی نسبت آنها با انقلاب اسلامی، قائل به این نکته است که به نحوی نوعی گفتمان بیداری اسلامی با دال مرکزی همپیوندی و همافزایی سیاست و دیانت در حال شکلگیری و هژمونیک شدن است که به صورت مستقیم، آینده، جایگاه و مشروعیت رژیمهای حاکم را با بیقراری مواجه خواهد ساخت.
اگر بیقراریهایی چون گسست رابطه حکومت و جامعه در کشورهای تونس و مصر محدودیتهایی را تحمیل میکنند، اما امکاناتی نیز ایجاد میکنند که میتوان با استفاده از آنها تغییراتی را به وجود آورد؛ برای مثال دالهای گفتمانی انقلاب اسلامی خود زمینه گسترش آگاهی و تصمیمات مبتنی بر مردمسالاری اسلامی را فراهم آورده است.