Abstract:
این مقاله در صدد بررسی جایگاه حقوق بینالملل در نظریههای روابط بینالملل است. این نظریهها را میتوان در چهار موج طبقهبندی کرد. موج اول، نظریه ایدهئالیسم است. طبق این نظریه، قدرت و اجبار بهندرت باعث پیشرفت و توسعه حقوق بینالملل میشوند. در اواخر دهه 1930 با تجاوزگری فاشیست و با ناکارآمدی نظریه ایدهئالیسم حقوقی، نظریه واقعگرایی از نظر معرفتشناسی، ذهنی و هنجاری، انتقادات مهمی را علیه نظریه ایدهئالیسم مطرح کرد. طبق نظریه واقعگرایی، حقوق بینالملل، انعکاس منافع دول قدرتمند است و در فهم رفتارهای مهم دول، نقش چندانی ایفا نمیکند. موج سوم، نظریه لیبرالیسم است که با تأکید بر نهادگرایی و خردگرایی معتقد است که حقوق بر رفتار دولتها، قواعد، گروهها و افراد مؤثر است. موج چهارم، نظریه تکوینگرایی است که معتقد است هویتها و منافع، ذاتا از گروههای اجتماعی قابل تفکیک نیست و حقوق بینالملل، انعکاس و تقویتکننده منافع و هویت دولتها و گروهها است. در پایان، نتیجهگیری میشود که هر فعلی در روابط بینالملل، نقش اساسی در تحول و عملکرد حقوق بینالملل ایفا میکند و حقوق بینالملل و روابط بینالملل، روابطی پیچیده با هم دارند.
Keeping in mind that International Law and international relations are intertwined in a relationship, this essay elaborates and analyzes the status of International Law in international relations theories. These theories can be grouped into four intellectual movements as follows: Part I constitutes "classical legal thought" which generally believed that power and coercion could become far less prominent in world affairs through the development of International Law. Part II analyzes Realists’ reaction to Classicism. With Fascist aggression in the late 1930s, realism emerged to launch an epistemological, heuristic, and normative attack on classical approach. While realism generally views International Law as a reflection of the interests of the powerful states, and structural realism- at its core- denies that International Law is consequential, realists display a range of views from those who find International Law meaningless to those who find it crucial to understanding state behavior. Part III includes the elements of this reaction; early efforts to use sociology or the social science more broadly, rationalist institutionalism's demonstration that of the liberal theory, usually in conjunction with institutionalism, to show how law affects the behavior state, rulers, groups, and individuals. In Part IV, Constructivism sees interest and identities as intrinsically inseparable from social group and the International Law both reflects and reinforces identities and interests. Finally we understand that any function in international relations is essential for] International Law to evolve and function.
Machine summary:
ویلسون بر ایجاد سازوکارهای حفظ صلح مانند حقوق بینالملل و خصوصا جامعه ملل، امنیت دستهجمعی، جهانی امن برای دموکراسی، حق تعیین سرنوشت ملل، دیپلماسی علنی، آزادی Ademola, Adeleke, "Essentials of International Relations and Diplomacy", 2014, http://www.
طبق این دیدگاه، دولتها صرفا به دنبال منافع ملی خود هستند و لذا تنها نظم و قاعدهای که در عرصه روابط بینالملل وجود دارد، نظم و قواعد سیاسی است و سیاست هم چیزی جز منازعه برای قدرت نیست.
بنابراین انکار موجودیت حقوق بینالملل بهعنوان نظامی از قواعد حقوقی به کارایی نظامهای حقوقی ملی و بالاخص تأیید آن در زمینه تنظیم و تحدید مبارزه قدرت در صحنه بینالمللی نیست بلکه حقوق بینالملل، مثل نظام حقوقی ابتدایی است که شبیه به قوانین حاکم بر برخی از جوامع بدوی و بیسواد، نظیر بومیهای استرالیا و یورکهای شمال کالیفرنیا عمل میکند.
pdf اخلاق عالیه انسانی، فراتر از ضرر و زیانهای فردی اعضای جامعه بینالمللی است که در آن احترام به حقوق عینی و عام بشری لحاظ شده و دولتهای عضو جامعه بینالمللی مکلف به رعایت آن هستند و کل جامعه بینالمللی ضامن اجرای آن تلقی میشود؛ مفاهیمی نو در جهت استقرار نظمی حقوقی که با ساختار هنجاری با اهداف صلحجویانه بر آن است که شکل درست و حدود و دامنه عملکرد دولت دارای حاکمیت را تبیین و روابط بینالمللی را در چارچوب حقوقی شکل دهد، قوام بخشد و صلح و امنیتی را برقرار کند که برای کلیه دولتها از چنان اهمیتی برخوردار باشد که لزوما بر منافع ملی صرف، ترجیح داده شود.