Abstract:
فردریش نیچه را می توان در زمره اندک فیلسوفانی به شمار آورد که در سنت غربی، برای بیان مقاصد و غایات فلسفی خود از تمثیل و تشبیه حیوانی سود جسته است. باید توجه کرد که هدف وی از به کارگیری این سبک نگارشی، صرفا فخرفروشی یا تزئین اثر با صنایع ادبی نبود بلکه در بطن اندیشه خود، نظری دقیق و استادانه به حیوانیت یا حیوان بودن آدمی داشت. اما او حیوان بودن انسان را به گونه ای متفاوت از حیوان ناطق ارسطویی می فهمد. نیچه طرحی را تصویر می کند که در آن بر مبنای مفهوم حیوانیت، به معنای زیست شناختی آن، میان انسان و جهان طبیعت پل می زند. او سعی می کند براساس مفهوم حیوانیت که از طبیعت وام گرفته است به طراحی دوباره انسانیت و إعاده معنای اصیل آن، یعنی طبیعی سازی ارزش های وابسته به آن بپردازد. در این مقاله سعی خواهیم کرد با تبیین و تشریح جایگاه حیوان در اندیشه نیچه، حیوانیت انسان را به گونه ای متفاوت فراپیش نهیم.
Machine summary:
"اگر گروهی از پرندگان به قصد کشتن فردی ضعیف از گروهشان، در حال منقارزدن به آن باشند و بتوان عمل آنها را تلاشی غریزی و ناآگاهانه در تولید دوباره قویترین، به لحاظ ژنتیکی، محسوب کرد، آیا ممکن نیست همین فرایند را درباره ظلم انسانهای قوی برای نابودی ضعفا نیز موجه دانست؟ نیچه گونههای حیوانی را با خصلتهای متمایز و غالب در آنها مرزبندی میکند؛ اما در بطن واقعیت، این گونهها را به مثابه تمثیل فضایل و رذایل انسانی که اخلاقا شایسته تحسین یا سزاوار تقبیحاند، لحاظ نمیکند.
از این منظر، انسان نه عصاره حیات و طبیعت است و نه موجودی فراطبیعی بلکه حتی صفات، یعنی فضایل و رذایل، خود را همچون سلامتی و شجاعت از حیوانات محیط زندگیاش اکتساب میکند.
] شور و هیجانی که وجود فرد شریف و اصیل را فرا میگیرد چیزی کمیاب و نادر است و خود او نیز از آن بیخبر است؛ استفاده از معیار و اندازهای عجیب و غریب است، نوعی دیوانگی و جنون است که باعث میشود چیزهایی را که به نظر بقیه سردند، داغ و سوزان احساس کنیم؛ تخمین ارزشهایی است که هنوز برای آنها ترازویی نیافتهاند، آن قربانیهایی است که در قربانگاه وقفشده برای خدایان ناشناخته انجام میدهیم؛ آن دلاوریهایی است که بدون چشمداشت افتخار و احترام انجام میشود؛ خرسندی چنان وافر و ژرفی از خود است که به انسان و اشیای دیگر سرایت میکند» (نیچه، 1385: ۱۱۳ و 114)."