Abstract:
تقسیم علم به بدیهی و نظری و لزوم منتهی شدن نظری به بدیهی، از سخنان رایج در دانش منطق است. بداهت و اکتساب را گاهی در ماده علم و گاهی در صورت علم مطرح میکنند. بدیهی در ماده را به علمی که حصول آن نیازمند تفکر نیست و نظری را به علمی که حصول آن نیازمند تفکر است، تعریف میکنند. منطقدانان گر چه در وجود تصور نظری، نیز در مصادیق تصدیق بدیهی، اختلافهایی دارند، اما در تعریف علم بدیهی و نظری اختلافی ندارند. گرچه بدیهی و کسبی در صورت تفکر را مطرح کردهاند، معنای محصل و ملاک معینی از سخنان آنها در این مسئله به دست نمیآید. در این میان، ملاک بدیهی و کسبی در صورت علم تصوری، یعنی تعاریف و حدود و رسوم، هیچ تبیینی نیافتهاند؛ گر چه بدیهی و کسبی در صورت استدلال را گاهی به بیّن و غیربیّن بودن انتاج، تفسیر کردهاند.در این پژوهش به بررسی معنای بداهت و اکتساب در صورت تفکر و به ویژه در صورت استدلال میپردازیم و در پایان به این نتیجه میرسیم که اکتساب در صورت فکر و استدلال، ملاک و معنایی ندارد و همه صورتهای فکر و استدلال، صورتهایی بدیهیاند.
Machine summary:
به نظر میرسد، قول به لزوم تقدیم أعم بر أخص در همه تعاریف، قول درستی باشد و صورت الأخص فالأعم، صورت باطل و نادرستی در تعریف باشد اما دلیل آن همیشه أعرف بودن جزء مقدم نسبت به مؤخر نیست؛ چنانچه دلیل آن اصل عموم و خصوص مطلق هم نیست که ملاک أعرف و غیرأعرف بودن است؛ زیرا مجموعهای از عرضهای عام که مجموعا خاصه شیء هستند و نسبت به همدیگر عموم من وجه دارند، نه عموم مطلق تا أعرف و غیرأعرف داشته باشند؛ نیز باید به ترتیب الأعم فالأعم ذکر شوند به این معنا که هر کدام با توجه به اشتراکی که با ماقبل دارد، بر اساس وجه افتراق خود، ماقبل را مقید میکند تا جایی که هیچ فردی غیر از افراد معرف باقی نماند؛ حتی در صورت تساوی میان اجزا باید جزئی که نسبت به جزء دیگر نحوهای از عموم دارد، مقدم شود؛ برای مثال، جزئی که نسبت به جزء دیگر مانند ماده نسبت به صورت است باید بر آن مقدم شود (فارابی، 1408، ج1، ص305).