Abstract:
ابن¬رشد اندلسی، بعد از ابن طفیل و ابن باجه، از فلاسفه و متفکران جامعالاطراف در حوزۀ غرب اسلامی در سدۀ ششم است. مطالعۀ آثار ابن رشد هر خواننده ای را به این درک رهنمون می سازد که وی، علاوه بر حکمت نظری، در حکمت عملی نیز آرا و اندیشه های قابل توجهی دارد. از آنجا که اندیشه های عملی ابن رشد تاکنون به صورتی کم رنگ مطرح بوده است، این مقاله در صدد است مسئلۀ سعادت را، به عنوان یکی از مسائل مهم در حوزۀ نظریات هنجاری اخلاق، به روش توصیفی ارائه نماید. برای تحقق این هدف، در این مقاله تلاش می شود، پس از نگاه معناشناختی به مفهوم سعادت، به تبیین مشخصات، مؤلفهها، پیش فرض ها و انواع سعادت پرداخته شود. ابن رشد سه مشخصۀ خیر، خیر برتر و خودبسندگی را برای سعادت قایل است. به نظر می رسد که ماهیت سعادت از دید ابن رشد ماهیتی چند مؤلفه ای با رویکرد غایت جامع باشد، نه ماهیتی تک مؤلفه ای با رویکرد غایت غالب. همچنین، پذیرش مسئلۀ سعادت در ابن رشد مشتمل بر پذیرش چند پیش فرض از قبیل غایت مندی افعال، وحدت غایات، ارتباط آن با کمال و نظریۀ فضیلت است.با توجه به این مشخصات و پیش فرض ها، ابن رشد بر این عقیده است که سعادت انواع گوناگونی مانند سعادت علمی و نظری، عملی، متافیزیکی، فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، حقیقی و ظنی، فطری و اختیاری است.
Machine summary:
"(همان: 280) برخی بر این باورند که ابنرشد مانند فارابی نبود که تمام سعادتها را خرافه بپندارد و فقط سعادت مدنی را بپذیرد و نیز مانند ابنباجه و ابنطفیل نبود که مروج تفکر انسان موحد خارج از سلطۀ مدنی و آزاد از خیر و شر بودند، بلکه ابنرشد، برعکس این دو فیلسوف، معتقد بود که هیچگاه حقیقت شریعت در تضاد با حقیقت حکمت نیست، زیرا غایت شریعت و حکمت در امور عملی، متحد است.
(ابنرشد، 1998: 87) سعادت حقیقی و راه رسیدن به آن: حکما تصریح کردهاند که بالاترین مرتبۀ سعادت این است که انسان در صفات خود به مبدء تشبه پیدا کند بدین معنا که فعل زیبا از آن جهت که زیباست از او صادر شود، نه به هدف دیگری از قبیل جلب نفع و دفع ضرر؛ و این مرتبه از سعادت هنگامی تحقق مییابد که حقیقت انسان که از آن به عقل الهی و نفس ناطقه تعبیرمیشود ـ خیر محض گردد، به این نحو که از همۀ پلیدیهای جسمانی و آلودگیهای حیوانی پاک شود و چیزی از عوارض طبیعی، خیالات و اوهام نفسانی پیرامون او جولان ندهد و وجودش از انوار الهی و معارف حقیقی سرشار گردد و نیز به حقایق واقعی یقین داشته باشد، و چنان عقل محض شود که همۀ معقولاتش مانند قضایای اولی (بدیهی و ضروری) گردد، بلکه ظهور آنها شدیدتر و انکشاف آنها تمامتر باشد."