Abstract:
الماسخان کندولهای کرمانشاهی از شاعران حماسهسرای بومی و محلی است که داستانهای حماسی و غنایی فراوانی را به زبان کردی گورانی سرودهاست و یکی از این منظومههای حماسی، «رستمنامه» است که شرح نبردهای سپاه ایران به سپهسالاری رستم با سپاه دیوان به سرکردگی زنون جادو میباشد. این مقاله با هدف تبیین و تحلیل شخصیتقهرمان و ضد قهرمان در حماسۀ «رستمنامۀ» به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده و نتایج آن نشان میدهد که قهرمانان و ضد قهرمانان در این منظومۀ حماسی اگر چه در نبردهای فیزیکی و تن به تن و نیز بهرهگیری از ابزارهای نبرد و شیوههای جنگاوری شیوهای تقریبا یکسان دارند و در نبردها با یکدیگر همبری میکنند؛ اما هدفی دوگانه دارند، چنان که قهرمان با تکیه بر نیرویی اهورایی و آنسری برای احیای منش، دادگری، سخاوت، رادمردی و شهامت میجنگند که نیاز جامعۀ بشری در همۀ دورانهاست، اما ضد قهرمان نمایندۀ اهریمنی، تاریکی، بدمنشی، فریب، دشمنی و ... است. همچنین شاعر گاهی در شخصیت قهرمان و یا ترسیم عملکرد او در نبرد و غیر آن، خواستههای خود را به نمایش میگذارد و گویی قهرمانان این داستان حماسی، وسیلهای و پوششی برای بیان دیدگاههای بشردوستانۀ الماسخان کندولهای و یا نوع بشر است که این گونه افسانهها و داستانهای حماسی و آیینی از ذهن و زبانش تراویدهاست.
Machine summary:
"قهرمان کسی است که میتواند در همة آفاق حضور داشته و هیچ گونه محدودیتی ندارد، همان طور که زرعلی از قهرمانان این منظومه ، در یک چشم بر هم زدن مسافتی طولانی را میپیماید، هم چنین از دیگر ویژگیهای قهرمان ، خواب های صادقه ای است که میبینند؛ آنجا که زال زر زخمیشدن سام ثانی وگرفتاری فرامرز و جهانگیر را به خواب میبیند، یا زمانیکه فرامرز و برزو گرفتار بند سپاه عظیم شاه هستند، فرامرز آمدن رستم را برای رهایی خود از بند به خواب میبیند.
٣١١١،٣١١١( farămarz wăteš yă dănăê akbar pădešăê šăhăn hai-e tawăngar dădŕas-e bêkas faryădŕas-e ăm ar yăwăi wa dăd warna bim tamăm برزو: پهلوانان جوان ایرانی و فرزند سهراب است که چون پدر با سن کم ، نیروی بسیار دارد و مانند دیگر پهلوانان ایرانی دم از شجاعت و میهن دوستی میزند و دفاع از میهن و مرز و بوم را مایه مباهات خویش و فرار از دشمن را ننگ میداند؛آنجا که پس از نبرد اول رستم و زنون دیو، رستم خسته و درمانده گشته و دم از شجاعت و زور بازوی حریف میزند، زال فرار را به فرزندان خویش پیشنهاد میکند و راه نجات اولاد خویش را در فرار می داند؛ اما برزو خشمگین از حرف زال میگوید: عمر چند روزٔە آدمی ارزش این را ندارد که خود را روسیاه خلق و زمانه کند: به رزوو وات ئه ێ باب بزرگه وارم سه ردار ڕوێ ڕه زم نه کاره زارم )١١١."