Abstract:
تعیین لحظة دقیق مرگ در حقوق از آن رو دارای اهمیت فوق العاده است که از یک سو در حقوق ارثیه و تعیین وارثان موثر است و از سوی دیگر در مباحثی از حقوق جزا، اثرگذار اثر مهم تری که در دهه های اخیر رخ نموده است ، تعیین زمان کالبد شکافی اشخاص و استفاده از اعضای آنها برای پیوندهای پزشکی است ، چرا که کالبدشکافی قبل از مرگ شخص ، امکان پذیر نیست . در اعصار ماضی فقه و عرف و پزشکی به توافقی دست یافته بودند که تعیین زمان مرگ چندان مشکل نبود. اما امروزه پدیدة خاصی به نام مرگ مغزی مطرح است که تعیین زمان دقیق مرگ در آسیب دیدگان منتهی به مرگ مغزی را مشکل نموده است . این مقاله درپی آن است تا ضمن معرفی تفاوت های مرگ مغزی و کمای عمیق و زندگی نباتی مستمر، اثبات نماید که همانگونه که از نظر پزشکی مرگ مغزی مصادف با مرگ حقیقی است ، چه بسا از منظر حقوق اسلامی نیز بتوان این امر را قبول نمود.
Machine summary:
"اما از آنجا که پیشرفت علم پزشکی به حدی رسید که می توان به وسیلة دستگاه های پزشکی ، حرکت قلب و تنفس بیماری را که از نظر ظاهری فوت کرده است ، امتداد داد؛ عده ای تعریف یاد شده را نپذیرفتند، چرا که وجود برخی از نشانه های زندگی در اعضا یا سلول های بدن منافاتی با تحقق مرگ ندارد و به بیان دیگر این علائم برای حکم به زنده بودن جسد کافی نیست ؛ بلکه ضروری است که همکاری بین اعضاء بدن نیز موجود باشد ١٤ لذا کمیسیونی که از طرف ریاست جمهوری آمریکا برای بررسی پدیدة مرگ تشکیل شده بود، مرگ را به از دست دادن قدرت تنظیم و تدبیر نفس تعریف نمود.
در سیر تعریف مرگ مغزی همان طور که ملاحظه می گردد، ابتدا در سال ١٩٥٩ اغمای زمان گذشته یا کمای عمیق را نیز به عنوان مرگ مغزی معرفی نمودند در حالیکه در این حالت ساقه ی مغز همچنان زنده است و تنها قشر مخ از کار افتاده است و طبق معیارهای پزشکی نمی توان چنین فردی را مرده دانست بلکه همان طور که پیش از این آمد و این حالت فرد دارای حیات نباتی مستمر (زندگی گیاهی ) است ."