Abstract:
در حالیکه افلاطون ، بر اساس اعتقادش به جهان ایده ها، نفس را مربوط به جهانی دیگـر و امری مفارق از بدن معرفی می کند، ارسـطو کـه توجـه خـود را بـه تفحـص و چگـونگی کارکرد واقعی موجودات این جهان معطوف داشته ، بر نظر ورزی محض در باره ماهیت و سرشت آن ها تاکید دارد. وی در تعریف نفس نیز به تحلیل مو جو دات جاندار پرداخته و نفس را صورت بدن معرفی می کند. در اندیشه فلوطین ، نفس جزئـی از نفـس کلـی اسـت که یکی از اقانیم سه گانه است و یک رویش به قلمرو نوس است و روی دیگرش به عالم خاکی و بدن مرتبط است به طوریکه حلقه اتصال جهان معنوی و مادی است . ابن سینا بـر اساس دغدغه های دینی اش دراثبات جاودانگی به صورت روحانی ، نفس را ا مری مجرد و کمال بدن معرفی می کند. سهروردی ، فیلسوف اشراق مسلک جهان اسـلام ، بـا الهـام از دید گاه فلوطین و حکمای ایران باستان نفس را موجودی معنوی واز انـوار مـدبره دانسـته به آن نور اسفهبدیه نام نهاد که مسئو لیت فرماندهی دژ (بدن ) را به عهـده دارد. همـه ایـن فلاسفه در نحوه ارتباط نفس با بدن با معضلات و تناقضاتی روبرو بوده انـد. ملاصـدرا بـا تاثیر از این متفکران و بر اساس مبانی ابـداعی اش در حکمـت متعالیـه تعریـف خـود را از نفس به گو نه ای دیگر ارائه میدهد که در عین صحت واسـتحکام از مشـکلات مـر بوطـه مبراست .
Machine summary:
"» (ابن سینا، شفا، علم النفس ، مقاله اولی ، ٧-٨ ) بنابراین نفس امری است غیرمنطبع در بدن اما ارسطو نفس را صـورت بـدن و منطبـع در ماده می داند و در این صورت امری کاملا مادی است ابن سینا برای اثبات نظریـه خـود کـه کمال بودن نفس را برای بدن حاوی است به اثبات دلایلی در جهت تجرد نفـس پرداختـه و نتیجه می گیرد که نفس جوهری است غیرمادی که جنبه تعلق آن به بدن در طبیعیات بحـث می شود.
١ نفس در کنه و حقیقت خویش دارای وجود لنفسه و مستقل است و از همـین نظـر داخل در مقوله جوهر است و حال آنکه حیثیـت اضـافه نفـس بـه بـدن داخـل در مقولـه اضافه است و در این مقام نفـس دارای فعـل مـادی اسـت ارتبـاط نفـس بـا بـدن ارتبـاط حلولی و مادی نیست بلکه از نوعی است که نفس می توانـد در اعضـا و جهـازات بـدن تصرف کرده آنها را به طوری به کار می گیرد کـه موجـب بقـا و تکامـل آن مـی شـود واژه نفس نیز ناظر به همین تصرف در بدن است ابن سینا عـلاوه بـر وجـود لنفسـه نفـس وجود لغیره نیز از جهت ارتباط و تصرفش در بدن قائل است به همین جهت او نفـس را از دو منظر بررسی می کند ١) از جهت جوهر مستقل مجـرد کـه از ایـن جهـت جایگـاه بحث آن در الهیات است و دیگری از جهت وجودی متعلق و مـرتبط بـا بـدن کـه جنبـه اضافیت دارد و جایگاه بحث آن در طبیعیات است ."