Abstract:
پژوهش کنونی با تمرکز بر چگونگی و چیستی گفتمان محوری جهان عرب این فرضیه را طرح می کند که وحدت عربی یا اتحاد اعراب در چهارچوب یک واحد سیاسی و سرزمینی، گفتمان محوری، و آرمانی اعراب در یک و نیم قرن اخیر بوده است. با این همه، دگرگونی های بین المللی و داخلی تحقق چنین آرمانی را با دشواری روبه رو کرده و بروز مشکلات سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی داخلی جهان عرب را در سال های دهه 1980 دچار سردرگمی و چندگانگی گفتمانی کرده است. شرایط پس از جنگ سرد و تحولات داخلی ناشی از تضعیف گفتمان ناسیونالیستی نیز به تدریج شکل گیری دو گفتمان سکولار ـ بنیادگرا را در پی داشته و همه نیروهای اجتماعی و سیاسی را بر محور آن گرد آورده است. این پژوهش با نمونه گرفتن از مباحث چالش های گفتمان معاصر عربی در حکم متن مد نظر برای پژوهش خود و ضمن نقد دیدگاه های نویسندگان آن، این پراکندگی و سردرگمی گفتمانی و در نهایت رویارویی روشن فکران عرب در گفتمان سکولار ـ بنیادگرا را نشان می دهد.
By focusing on the contemporary Arab discourse, the present paper argues that the Arab unity in the form of a united territorial and political entity has been the central Arab discourse in the last one a half century. International and domestic developments, however, have made such ideal a difficult one to be realized. Moreover, the internal socio-political and economic difficulties in the last century brought about a state of confusion and multiplicity for the Arab discourse. On the other hand, the post-Cold war situations and the outcome of the weakness of Arab nationalist discourse, led to the emergence of two secular and fundamentalist discourses around which all Arab social and political forces have gathered. Taking the Kamal Abdul Latif and Mohammad Aref's The Challenges of the Contemporary Arab Discourse as a case study, the author has explained how such vagueness and multiplicities has encompassed the contemporary Arab discourse.
Machine summary:
در نخستین مرحلۀ شکل گیری این گفتمان ، کـه دوران ناسیونالیسـم قـومی عـرب (arab ethnic nationalism) دانسته می شود (احمدی ، ١٣٨٢: ١٠٤)، همۀ نخبگان سیاسـی و فکری این حرکت و جالب تر از همه روشن فکران عرب مسیحی برپـایی خلافـت بـه رهبـری عربی مسلمان را بهترین شیؤە قدرت یابی دوبارٔە اعراب می دانستند (احمدی ، ١٣٧٧: ٩٢-١٠١).
در یک سو ناسیونالیست های سکولار عرب بـر وحـدت اعـراب در چهارچوب یک جمهوری مردمی یا انقلابی تأکید می کردند و جریان هایی مانند حزب بعث سوسیالیستی عربـی (١٩٦٦ ,Abu Jaber) یـا اتحادیـۀ سوسیالیسـت عـرب مـد نظـر ناصـر (١٩٦٩ ,Chedid ;٢٠١٢ ,Bert) نمایندگی آن را به عهده داشتند و از سوی دیگر اسلام گرایـان اخوان المسلمین و طرف داران آن ها با الهام از اندیشه های رشیدرضا تحقق گفتمـان وحـدت عربی را فقط در چهارچوب خلافت اسلامی امکان پـذیر مـی دانسـتند.
از نظر طرف داران این نگرش جدید، گفتمان ناسیونالیسم کهن نـه فقـط در تحقـق وحـدت عربی و آزادی فلسطین ناکام ماند، بلکه از این مسائل برای گسترش اقتدار و منافع خود بـه زیان جامعۀ مدنی و مردم بهره گرفت (١٩٩٢ ,Abu Khalil)؛ بنابراین راه نجات و رستگاری اعراب نه فقط تغییر شکل حکومت بلکه تغییر ساختار اجتماعی و سیاسی بود.
٤. پژوهشگران عرب و چالش های گفتمان معاصر عربی این چندگانگی و سردرگمی گفتمانی نه فقـط خـود را در پویـایی هـای سیاسـی نخبگـان و روشن فکران در سیاست عملی نشان می دهد، بلکـه در عرصـۀ اندیشـه و کـار پژوهشـی و روشن فکری نیز نمایان می شود.