Abstract:
یکی از اصیل ترین فکرهای اسلامی که همه مذاهب فقهی به آن باور دارند، اعتقاد به «ولایت فقیه» است. ریشه این باور مشترک اصل دیگری است که در همه مذاهب فقهی مطرح شده وآن این است که شرعیت و صحت عمل منوط به ولایت است؛ فرقی نمی کند که آن عمل به آحاد و افراد جامعه مربوط باشد و فعل فرد خاص و مربوط به خودش باشد یا به دیگری، باید با داشتن ولایت انجام گیرد یا آنکه آن عمل به عموم مردم و جامعه مربوط باشد. برای جامعه حضور کسی که با داشتن ولایت جامعه را اداره کند، ضروری است. ضرورتا یا رجحانا کسی که متصدی امور عمومی می شود، باید «فقیه» باشد؛ درنتیجه کسی که جامعه را اداره می کند، دارای دو وصف ولایت و فقاهت است که او را «ولی فقیه» می گویند و نظامی که بر این اساس به وجود می آید، نظام «ولایت فقیه» است.
One of the most genuine Islamic thoughts in which all Muslim schools of law believe is the belief in Wilayat al-Faqih (guardianship of the Islamic jurisprudent). This shared belief itself is rooted in another principle discussed in all schools of jurisprudence; namely، the idea that the legitimacy and integrity of an act is subject to the belief in Wilayah. No matter if it is the act of an individual person relating to himself/ herself or to others or the act of all individuals in a community، a whole society، the act must be carried out with the belief in Wilayah. The presence of a person who can run the society with Wilayah is essential. Necessarily or preferably، the person who takes the responsibility to manage public affairs must be a Faqih (Islamic jurisprudent). As a result، the ruler of a society in Islamic law has the two features of Wilayah (guardianship) and Fiqahah (jurisprudence)، with the ruler called Wali al-Faqih and the government called Wilayat al-Faqih.
Machine summary:
"بر این اساس فقهای بزرگ مذاهب اسلامی وجود امام در جامعه اسلامی را ضروری میدانند؛ چنانکه شربینی شافعی گفته است: «وهی فرض الکفایة کالقضاء، إذ لابد للأمة من إمام یقیم الدین و ینصر السنة و ینصف المظلوم من الظالم و یستوفی الحقوق و یضعها مواضعها» (شربینی، بیتا، 5/482)؛ یعنی بر عهده گرفتن ولایت امر و امامت امت همانند قضاوت واجب کفایی است؛ زیرا برای امت اسلامی ضروری است که «امامی» داشته باشد که دین را اقامه و سنت را یاری و نصرت کند.
ک: دهخدا، 1373ش)، سرکوب کردن کسانی که با نیرنگ و مکر قصد اسلام را کردهاند، گرفتن حقوقی که در دست ظالم قرار گرفته و رساندن به مظلوم و عمل کردن به انصاف جهت حقوق مظلوم، تأمین امنیت راهها، دریافت حقوق واجبی که بر عهده مسلمانان قرار گرفته و شرع مقتضی واجب گردیدن آن حقوق بر امت اسلامی شده است و قرار دادن آن حقوق در جایگاهی که شرع تعیین کرده است؛ بنابراین کسی که مسلمانان با او بیعت کردهاند و به انجام این امور که ذکر گردید، به پا خاسته و دشواری امامت کردن بر جامعه اسلامی را تحمل نموده است، در صورتی که به این امامت او، امامت در علم و مجتهد مطلق بودن در مسائل شرعی و دینی ضمیمه شود، شک و تردیدی نیست که از امامی که به مرتبه اجتهاد نرسیده است، برخیزندهتر است (یعنی در اداره جامعه بهتر اقدام میکند)؛ زیرا او کارها را از روی علم وارد میکند و صادر مینماید؛ اما دلیلی وجود ندارد بر اینکه هیچ کسی به ولایت امر دست پیدا نمیکند، مگر اینکه به درجه و منزلتی از کمال باشد."