Abstract:
کریپکی از زبان یک شکاک فرضی تز «شناختگرایی معنایی» را نقد و رد مینماید. بر اساس تز مذکور، احکامی که حاوی اسناد معنا هستند (مثل این حکم که «مریم از عبارت 'میز' میز را مراد میکند») بیانگر حالت ذهنی باور که یک حالت ذهنی صدقپذیر است، میباشند. برای استدلال علیه این تز، کریپکی از تز دیگری که در ادبیات فلسفی به تز «هنجارمندی معنا» مشهور است استفاده مینماید. بر اساس تز اخیر معنای یک عبارت، کاربرد آن عبارت را به نحو هنجارین مقید مینماید؛ به عنوان مثال بر اساس این تز اگر من از عبارت 'میز'، میز را مراد کنم آنگاه باید عبارت مذکور را فقط به چیزهایی که واقعا میز هستند اطلاق کنم. از سوی دیگر در فرا اخلاق استدلال مشهوری به نام «استدلال درونگرایی انگیزشی» توسط مایکل اسمیت مطرح شده که هدف آن رد تز «شناختگرایی اخلاقی» است. بر اساس تز «شناختگرایی اخلاقی» جملاتی که حاوی اسناد مفاهیم اخلاقی به یک عمل هستند (مثل این حکم که «قتل بد است») بیانگر حالت ذهنی باور که یک حالت ذهنی صدقپذیر است، میباشند. در این مقاله درباره امکان توسعه استدلال درونگرایی انگیزشی مایکل اسمیت به حوزه معنا بحث خواهیم نمود. به بیان دیگر در این مقاله کاری تطبیقی میان دو حوزه مربوط به فرا اخلاق و فلسفه زبان انجام خواهیم داد، با این شرح که بررسی میکنیم آیا میتوان استدلالی مشابه با استدلال مایکل اسمیت را در حوزه معنا مطرح نموده تا از این طریق بر اساس تز هنجارمندی معنا، کذب شناختگرایی معنایی را نتیجه بگیریم یا خیر.
Machine summary:
"دلیل کریپکی چنانکه در متن مقاله هم توضیح دادیم آنست که تمایلات رفتاری ما متعلق به ما هستند و از آنجاییکه ما موجودات محدودی هستیم (مثلا عمر محدود یا گنجایش مغزی محدودی داریم) لذا تمایلات رفتاری ما نیز محدود میباشند، بر این مبنا شکاک میتواند ادعا کند که نظریۀ تمایلی معنا نمیتواند مشخص کند که یک شخص از علامت "+" جمع کردن را مراد میکرده و یا تابع دیگری مثل ضمع کردن را و توضیح آنکه اگر دو عدد x و y را با هم ضمع کنیم آنگاهاگر آن دو عدد به اندازۀ کافی کوچک باشند که شخص دارای تمایل رفتاری برای انجام محاسبه بر روی آنها باشد، حاصل همان جمع دو عدد میباشدو در غیر این صورت حاصل 5 خواهد بود.
تز «درونگرایی انگیزشی معنایی» را در بخش قبلی مقاله بر اساس مدعای بگوسیان توضیح دادیم، یادآوری میکنیم که بر اساس این تز: 2*- صدقی مفهومی راجع به احکام معنایی آن است که: اگر شخص معقولی حکم کند که فلان عبارت دارای معنایی خاص است (مثلا فرض کنید مریم حکم کند که 'میز' به معنای میز است) آنگاه وی برای انجام عمل مذکور دارای انگیزه خواهد بود (مثلا در مثال ما مریم برای اطلاق 'میز 'فقط به چیزهایی که آنها واقعا میز هستند دارای انگیزه خواهد بود)."