Abstract:
جریان ترجمه در دوران خلفای عباسی، تحولی سترگ در فرهنگ و تمدن اسلامی پدید آورد و
ازاین رو، آثار و پیامدهای این جریان و واکنش های افراد مختلف از جهات متعدد قابل بررسی و
تحقیق است. یکی از اثرگذاران این تحول عظیم، فارابی، شاگرد متی بن یونس ، از مترجمان
بیت الحکمه است. نقش فارابی در جریان ترجمه این گونه ارزیابی می شود که او در میان دو
جریان متضاد حامیان و مدافعان ترجمه (کسانی که دانش و فرهنگ و تمدن ترجمه ای را به طور
کامل پذیرفته بودند و کوشیدند همه معارف را با معیار متون ترجمه ای تفسیر کنند) و مخالفان و
دشمنان آن (که هیچ یک از معارف و علوم ترجمه ای را نپذیرفته بودند و آن را جزء علوم
گمراه کننده می دانستند) راه اصلاح و انصاف را در پیش گرفت و منصفانه به نقد و بررسی آن
پرداخت. او از یک طرف گاه با نقد ترجمه مترجمان بیت الحکمه، در اصلاح فهم و ترجمه آنان
همت گماشت و از سوی دیگر، برای وحدت میان دین و فلسفه کوشید و آموزه های دینی را
تحلیلی فلسفی و عقلانی نمود و در تقریب آرای فیلسوفان یونانی با معارف دین اسلام تلاش و
فلسفه اسلامی را پایه گذاری کرد.
Translation movement brought about an important change in Islamic culture and civilization during the Abbaside caliphate. One can put the consequences of this movement and different individuals’ reaction towards it under scrutiny. One of the influential figures of this great development is Farabi, disciple of Matta bin Yunus, a translator of Bayt al-Hikma. Farabi chose a middle path in between the two conflicting trends of the proponents of translation (who had accepted the translation based culture and civilization making attempts to interpret all things on the basis of translated texts) and the opponents of translation (who did not accept any one of the sciences brought about by translation). On the one hand, he corrected the translators’ understanding of (Greek texts) through criticizing their translations. On the other hand, he did his best to reconcile between philosophy and religion, giving philosophical analysis of religious doctrines. His endeavors ended up in establishing Islamic philosophy.
Machine summary:
"حنا فاخوری دراینباره در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام چنین میآورد: این علوم دخیله که عرب از راه این ترجمهها بدان آشنایی یافت، در همه نواحی فکر اسلامی، حتی در مسائل دینی تأثیر عمیق داشت؛ زیرا برخورد مسلمانان با فرهنگها و فلسفههای بیگانه، آنها را وادار میکرد تا هرچه را به تعبد فراگرفته بودند، به محک عقل بسنجند و از اینجا فرق مختلف پیدا شدند؛ فرقی که به علل سیاسی پدید آمدند، ولی بعدها برای اثبات حقانیت خویش و ابطال دلایل خصم مجبور شدند با مکاتب فلسفی و استدلالهای منطقی آشنا شوند (فاخوری و جر، ص342).
برخی از این شواهد به شرح ذیل است: الف) عدم دقت در ترجمه متون عقلی و فلسفی: سهروردی در مطارحات میگوید: در زمان بنیامیه هنگامی که کتب یونانی به عربی ترجمه میشد، گروهی که اهل نظر نبوده و از ذوق صحیح نیز بیبهره بودند، هر اثر مترجم را کتاب فلسفی و هر نام یونانی را نام فیلسوفی مورد اعتماد پنداشتند و لذا با رغبت به فلسفه، به نشر و پخش گفتههای خطبا و آثار عوام از مردم یونان پرداخته و فروعاتی را نیز بر آنچه بدینسان دریافت میکردند، میافزودند و از آن پس گروههای دیگر به تکرار بافتههای آنها پرداخته و مخالفتها و موافقتهای فراوانی را ساز کردند و بدینسان بود که فلسفه از مسیر اصلی خود خارج شد (سهروردی، 1375، ص205 ـ 206؛ جوادی آملی، 1375، ج1، ص508)."