Abstract:
شاهنامة فردوسی در ادبیات فارسی از جمله کتابهایی است که تاکنون آبشـخور آثار تحقیقی فراوان و همواره مطمح نظر بسیاری از محققـان ادبـی و غیـر ادبـی بوده است . ساختار ویژة چندرشـته ای ایـن اثـر و تنـوع و گسـتردگی روایـات آن مجالی برای خوانش هایی متفـاوت بـا کاربسـت روشهـای تـاریخ بـاوری، تحلیـل گفتمان و روایت شناسی ، در عرصة تحقیقات معاصـر فـراهم آورده اسـت . در ایـن مقاله سعی شده است با جست وجو در سرچشمه های تاریخی ، شیوة روایت سـازی دربارة شخصیت های رستم و گشتاسب و نحوة تاثیر و تاثر آنها در قالـب حماسـه واکاوی شود. کاربست الگوی چرخه ای در تدوین و ساماندهـی روایـات تـاریخی عمدتا به شکل گیری روایاتی با مضـمونی اسـطورهای و حماسـی مـی انجامـد کـه وقایع و شخصیت های تاریخی را در الگوهای زیرساختی از پـیش تعیـین شـدهای، تحدید و استحاله می کند. به همان میزان که شیوة تاریخ نگـاری متـاثر از الگـوی چرخه ای به ابهام سرچشمه های تاریخی وقایع و شخصیت هـا، همسـانپنـداری و تکرار می انجامد، در این شیوة تاریخ نگـاری، انتقـال خطـی وقـایع بـا شـگردهای روایت پردازی داستانوار، از آنجا که در سیطرة صورتبندی دانایی درک چرخه ای زمان پرورده شده است ، چون تمامی گذشته را انتقال نمی دهد، روایاتی به ظـاهر منسجم از وقایعی با سرمنشاهای تاریخی و زمانی متفاوت ارائه می کند. به همین دلیل و با توجه به منظر نوتـاریخ بـاوری، هـر روایـت تـاریخی ، داسـتانی اسـت از گذشته که با گذشته یکسان نیسـت . در مقالـة حاضـر پـس از تطبیـق الگوهـای دوگانــه از درک زمــان، بــا جریــانهــای معرفــت شناســی تــاریخ ، بــا اســتفاده از رویکردهای گفتمانی و روایت شناسی ، نحوة تاثیر الگوهای چرخـه ای و خطـی در روایات مربوط به رستم و گشتاسب و جایگشت آنها نشان داده می شود.
In Persian literature، Ferdowsi’s Shahnameh has been used as the resource of many researches and an interesting subject for many literary and non-literary scholars. The special multidisciplinary structure of this masterpiece and the diversity and the extent of its narratives provide an opportunity for different interpretations using methods like historicism، discourse analysis and narratology in contemporary research arena. Searching in historical origins، this article aims at studying the way of narrative building in narratives about Rostam and Goshtasb، and they interacted in epic. The use of cyclic pattern in codification and organization of historical narratives mainly leads to the formation of narratives with mythical and epical contents that limits and transubstantiate events and historical characters in the predetermined substructure patterns. As much as the historiography method under the influence of cyclic pattern of time leads to the ambiguity of historical origins of events and characters، identification، and repetition in this method of historiography، the linear transition of events with story-like narrating ploys، provides narratives about events with different historical and temporal origins that appear to be coherent since they are formed under the domination of cyclic perception of time، and they do not transfer the whole past. For this reason، and according to neo-historicism perspective، every historical narrative is a story about the past which is not equal to the past. After matching the dual patterns of time perception with epistemology schools of history، by using discourse and narratology approaches، this article displays how the cyclic and linear patterns influence the narratives related to Rostam and Goshtasb، and their permutations.
Machine summary:
به همان میزان که شیوة تاریخ نگـاری متـأثر از الگـوی چرخه ای به ابهام سرچشمه های تاریخی وقایع و شخصیت هـا، همسـانپنـداری و تکرار می انجامد، در این شیوة تاریخ نگـاری، انتقـال خطـی وقـایع بـا شـگردهای روایت پردازی داستانوار، از آنجا که در سیطرة صورتبندی دانایی درک چرخه ای زمان پرورده شده است ، چون تمامی گذشته را انتقال نمی دهد، روایاتی به ظـاهر منسجم از وقایعی با سرمنشأهای تاریخی و زمانی متفاوت ارائه می کند.
سؤال اساسی مقاله ، چگونگی جایگشت دو مدل درک زمان در ساماندادن و تنظیم روایت هاست و پاسخ دادن به این سؤال که : چگونه الگوهای چرخه ای به الگوهـای خطـی تبدیل می شوند؟ و درنهایت کدام الگو بر دیگری و به چه دلایلی غلبه می یابد؟ پیشینة تحقیق تاکنون تحقیق های متعددی دربارة شاهنامه و رویکردهای تاریخی گری به روایات آن صورت گرفته است که در مقالة فرزاد قائمی (١٣٩٠) بـا عنـوان «داسـتانهـای شـاهنامة فردوسی : از استقلال تا انسجام»، به مواردی از آنها اشاره شده است .
ایـن حذف، سکوت و انکار بزرگ تاریخی از راه روایت خداینامه ها و سایر نوشـته هـای دینـی اعصار ساسانی و حتی در قرون اولیة اسلامی ، به بی اعتنایی و بی توجهی نسبت به بخشی از واقعیت تاریخی ایران و جعل و سندسازی تاریخی دربارة تبار ساسانیان منجر شـد، تـا جایی که فردوسی پس از روایت مفصل اسکندر با مختصر اشارهای به تـاریخ اشـکانی بـه آن دلیل که از آنان «جز نامی در تاریخ »(١١) نشنیده است ، از ذکر وقایع تـاریخی آنـان در (12) بخش تاریخی شاهنامه می گذرد .