Abstract:
بر پایه خوانش رورتی از سنت فلسفی غرب ،حقیقت به معنای مطابقت میان باورهای درونی و واقعیت های بیرونی موضوع اصلی تاریخ فلسفه بوده است . در این سنت "حقیقت کشف کردنی بود نه ساختنی"؛ در حالی که به گمان وی ازآن جایی که هیچ راهی برای توصیف واقعیت ها جز به کمک زبانمان وجود ندارد ،حقیقت نمیتواند از عمل به کارگیری زبان از سوی ما برای طرح ادعاهای ماجدا باشد؛ زیرا جملات نمیتوانند در بیرون وجود داشته باشند. بنابراین ، "حقیقت ساختنی است نه کشف کردنی". فرض ما این است که هر چند رورتی حقیقت وعینیت را به معنای سنتی رد کرده ، همچنان کم و بیش به دام عینیت گرایی و واقع گرایی باقی افتاده و حقیقت بازهم به طور عینی در قالب مفاهیمی دیگردر فلسفه اش پدیدار گشته است .
According to Rooty's version of the tradition of western philosophy، truth، namely، the correspondence between mental beliefs and objective facts ، is the main subject of the history of philosophy ; so on this point of view، " truth was detectable، not constructible." However، Rorty says، since we have no way of describing facts but to use language، truth cannot be separated from our practical usage of language for articulating our claims. Because sentences might not exist outside of the mind. Therefor،"truth is constructible، not detectable". Although Rorty rejects the traditional meanings of truth an objectivity، our assumption is that he partly falls right into the realism and objectivism trap، and again truth in the forms of other conceptions appears in his philosophy.
Machine summary:
"از این رو، میتوانیم بگوییم پس از فرگه و شروع فلسفه تحلیلی "روش ممکن است تغییر کرده باشد ولی هدف یکسان است : ثابت بودن خط تعیین حدود بین ماتقدم و تجربی یا بین معنای شناختی و صرفا توصیف آن ، نمایش اینکه ما باید یا نباید در مورد حقیقت و غیره واقع گرا باشیم " (٢٠٠٣:٦٥ ,Guignon&Hilley).
رورتی معتقد است توجیه از آن جایی که وابسته به مخاطبان است در نتیجه این سؤال که آیا عمل توجیه ما به حقیقت منجر میشود، نه تنها غیر عملی بلکه غیر قابل پاسخ است ؛ زیرا هیچ راهی وجود ندارد که اهداف و علائق فعلی خودمان را ممتاز کنیم و حق ویژه ای برای آن قائل شویم غیرعملی است ؛ زیرا هیچ تأثیری در عمل ما ندارد و اگر چیزی چنین باشد تبیین ناپذیر یا تعریف ناپذیر است و ارزش بحث کردن ندارد.
از این رو، وقتی وی از رابطه یک واقعیت و زبان سخن میگوید پیشاپیش به خصلت ارجاعی زبان اذعان دارد و این ارجاع از لوازم واقع گرایی است که رورتی قصد انکارش را دارد؛ به عبارت دیگر، اگر حقیقت آن گونه که رورتی خودش میگوید ، صفت جمله هاست نه جهان ، پس مستلزم آن است که جملات «حاکی از» چیزی باشند و قطعا آن چیز نمیتواند جمله های دیگر باشد، چون در این صورت تسلسل نامتناهی پیش میآید و آن محال است و نمیتوانیم از حلقه جادویی زبان خارج شویم ."