Abstract:
تحقیقات انجامشده بر روی ساعت ، عموما پیرامون چگونگی و مراحل رشد دانش زمان در افراد گوناگون بوده است ، و به طور ضمنی چنین فرض شده که تنها یک شیوة خوانش ساعت وجود دارد. این نوشته ، تفاوتی بسیار مهم را، که در زبان اشارة یک فرد ناشنوا مشاهده شده است ، مورد مطالعه قرار می دهد. این فرد ناشنوا، ساعت را برپایة دو نقطة ارجاعی نیمه شب و نیم روز می خواند. براینمونه ، زمانی که ساعت "٩ صبح " است ، وی با اشاره نشان می دهد که "٣ساعت به نیم روز" باقی مانده است . و یا زمانی که ساعت "٢صبح "، و یا به عبارتی "٢شب " است ، او با اشاره نشان می دهد که "٢ ساعت بعد از نیمه شب " است . این نوشته در صدد درک علل پیدایش این نوع خوانش ساعت است . و درنهایت با اشاره به ارتباط میان اوقات شرعی اقامة نماز و مفاهیم نیم روز و نیمه شب به تبیین این شیوه می پردازد.
Previous studies on clocks have mostly worked on the development of clock knowledge. It is implicitly assumed that there seems to be no basic difference in the way people read a clock. This study highlights a big difference found in the language of a home signer. She reads the clock by referring to midnight and midday. For example when we say “nine o’clock in the morning” she would say – or rather gesture - “three to midday”، or when we say “two o’clock in the morning” she would gesture “two after midnight”. This study explores the root of this difference and suggests that it is influenced by religious beliefs
Machine summary:
"شیوهای نادر در خوانش زمان 1 مفاهیم نیم روز و نیمه شب ، به عنوان نقاط ارجاعی ، در یک زبان اشارة خانگی علی ایزانلو دانشگاه فردوسی مشهد شهلا شریفی دانشگاه فردوسی مشهد چکیده تحقیقات انجامشده بر روی ساعت ، عموما پیرامون چگونگی و مراحل رشد دانش زمان در افراد گوناگون بوده است ، و به طور ضمنی چنین فرض شده که تنها یک شیوة خوانش ساعت وجود دارد.
شیوة خوانش زمان در نظام اشارهای فاطمه ، تنها براساس دو نقطة ارجاعی نیمه شب و نیم روز استوار است .
درمجموع می توان نتیجه گرفت که ظاهرا در هیچ یک از این زبانها، نیم روز و نیمه شب منحصرا به عنوان نقاط ارجاعی برای خوانش ساعت به کار نمی روند و به طورکلی گسترة بسیار محدودی دارند.
این آزمایشات نشان می دهد که تا سن ٨ سالگی نیز زبان ممکن است تثبیت نشود، بنابراین فاطمه ، که تنها تا سن ٢ سالگی در معرض زبان گفتاری بوده و پس ازآن ناشنوا شده است ، نمی توانسته براساس دانش گفتاری خود به تحلیل و تجزیة ساعت پرداخته باشد.
با ترسیم خطی عمودی از ساعت ٦:٠٠ تا ١٢:٠٠ و تقسیم ساعت به دو بخش مساوی، فاطمه اولین نقطة ارجاعی خود (یعنی نیم روز) را در خوانش زمان به دست آورده است .
بنابراین ، تمام آنچه انجام می دهد این است که بخش های مساوی را می شمارد و زمان را نسبت به نقطة ارجاعی نیم روز اعلام می کند."